سپهر کاشانیلغتنامه دهخداسپهر کاشانی . [ س ِپ ِ رِ ] (اِخ ) میرزا محمدتقی بن ملا محمدعلی کاشانی ملقب به لسان الملک و متخلص به سپهر. پس از تحصیل مقدمات علوم قدیمه بشعر و عروض و قافیه پرداخت و در جوانی از کاشان به تهران آمد و به خدمت مرحوم صبا ملک الشعرا فتحعلیشاه همشهری خود رسید و به تشویق مرحوم صبا ب
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
چینش قائم باد تکسمتیunidirectional vertical wind shear, rectilinear wind shearواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن جهت بُردار چینش قائم باد با ارتفاع تغییر نمیکند
برش 8shearواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که نیروهای داخلی پدیدآورندۀ آن موجب لغزش یک صفحه بر صفحۀ مجاور شود
محمدتقیلغتنامه دهخدامحمدتقی . [ م ُ ح َم ْ م َ ت َ ] (اِخ ) میرزامحمدتقی مستوفی . رجوع به سپهر کاشانی و لسان الملک شود.
لسان الملکلغتنامه دهخدالسان الملک . [ ل ِ نُل ْ م ُ ] (اِخ ) محمدتقی سپهر مؤلف ناسخ التواریخ . رجوع به سپهر کاشانی شود.
حیزلغتنامه دهخداحیز. (اِ) هیز. نامرد. ملوط. مخنث . (ناظم الاطباء). عباس اقبال در حاشیه ٔ فرهنگ اسدی چنین آرد: در نسخه ٔ نخجوانی آمده : هیز مخنث را و بغاء را گویند و حیز نیز گویند. اما بزبان پهلوی حرف حاء کم آید، و بزبان پهلوی دول را هیز گویند.و در نسخه ٔ سعید نفیسی چنین آمده : هیز و حیز هر د
سپهرلغتنامه دهخداسپهر. [ س ِپ ِ ] (اِ) پارسی باستان «سپیثره » (لغةً یعنی سپهرداد، آسمان آفریده )، پهلوی «هوسپیتر» و «سپیهر» بقول نلدکه این کلمه مستقیماً از سانسکریت «سویتر» (مایل بسفیدی ، سفید) آمده و بقول گایگر کلمه ٔ افغانی «سپرا» (خاکستری رنگ ) از آنجاناشی است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین
سپهرفرهنگ فارسی عمید۱. آسمان؛ فلک.۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه راستپنجگاه.⟨ سپهر برین: [قدیمی] آسمان نهم.⟨ سپهر زنگاری: [قدیمی] = ⟨ سپهر کبود⟨ سپهر کبود: [قدیمی] آسمان نیلگون: ◻︎ گر ز خود غافلم به باده و رود / نیستم غافل از سپهر کبود (نظامی۴: ۷۲۲).
خنیاگر سپهرلغتنامه دهخداخنیاگر سپهر. [ خ ُ گ َرِ س ِ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زهره است . (یادداشت بخط مؤلف ). خنیاگر چرخ . خنیاگر فلک .
خاتونان شبستان سپهرلغتنامه دهخداخاتونان شبستان سپهر. [ ن ِ ش َ ب ِ ن ِ س ِ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب و زهره است . رجوع به خاتون شبستان سپهر شود. (انجمن آرا).
چراغ سپهرلغتنامه دهخداچراغ سپهر. [ چ َ / چ ِ غ ِ س ِ پ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب و ماه و ستارگان باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مجازاً آفتاب . چراغ آسمان و چراغ فلک . (فرهنگ نظام ). آفتاب عالمتاب . مرادف چراغ آسمانی و چراغ
خط سپهرلغتنامه دهخداخط سپهر. [ خ َطْ طِ س ِ پ ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دایره ٔ عالم . دایره ای که در هیئت قدیم عالم را نمایش می داده است : دایره ٔ خط سپهرش مقام غالیه ٔ بوی بهشتش غلام .نظامی .