سکانهلغتنامه دهخداسکانه . [ س ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. جلگه ای است . دارای 624 تن سکنه و محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
سکانهلغتنامه دهخداسکانه . [ س ُ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، دارای 233 تن سکنه و آب آن از قنات و چاه است . محصول آن چغندر و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
شقونةلغتنامه دهخداشقونة. [ ش ُ ن َ ] (ع مص ) شقون . کم شدن بخشش و عطا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به شقون شود. || کم کردن . (از اقرب الموارد).
شکونهلغتنامه دهخداشکونه . [ ش ُ ن َ / ن ِ ] (ص ) سرنگون . سرنگون شده . زیر و زبر کرده . (ناظم الاطباء) .
سکوینهلغتنامه دهخداسکوینه . [ س َ ن َ / ن ِ ](اِ) سکبینه و آن صمغ نباتی باشد دوایی شبیه بخیارزه و بهترین وی آن است که برونش سفید و درونش بسرخی مایل باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به سکبینه شود.
ام سیقونةلغتنامه دهخداام سیقونة.[ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) مرغی است که با خران و گوسفندان انس دارد و مگسها را میخورد. (از المرصع).
قلیانلغتنامه دهخداقلیان . [ ق َل ْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زلفی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، در 42هزارگزی جنوب الیگودرز، کنار راه مالرو چال به سکانه . سکنه ٔ آن 17 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"