سکاکهلغتنامه دهخداسکاکه . [ س ُ ک َ ] (ع ص ) خورد گوش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) هوای میان زمین و آسمان . || هوایی که ملاقی ابر است . || (ص ) مرد منفرد برای خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شقوقةلغتنامه دهخداشقوقة. [ ش ُ ق َ ] (ع اِ) نام مرغی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
سکاکیهلغتنامه دهخداسکاکیه . [ س َک ْ کا کی ی َ ] (اِخ ) اصحاب ابوجعفر محمدبن خلیل سکاک از متکلمین شیعه ٔ امامیه . اینان در اصل امامت پیرو عقیده ٔ هشام بوده اند. (هشام بن الحکم ). رجوع به سکاک و به خاندان نوبختی ص 72 و 257 شود.<
شقاقیلغتنامه دهخداشقاقی . [ ش َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از اکراد آذربایجان که بسبب مهاجرت با ترکان شاهسون مذهب شیعه را پذیرفته اند. (از تاریخ کرد ص 123).
سکاکیلغتنامه دهخداسکاکی . [ س َک ْ کا ] (اِخ ) ابویعقوب سراج الدین یوسف . رجوع به ابویعقوب سکاکی و دانشوران خراسان ص 246 شود.
قارةلغتنامه دهخداقارة. [ رَ ] (اِخ ) ذوالقارة. نام دهی است از دیه های دهستانی که دومه و سکاکه نیز از جمله ٔ دیه های آن هستند. (معجم البلدان ). و رجوع به ذوالقارة شود.
خردگوشلغتنامه دهخداخردگوش . [ خ ُ ] (ص مرکب ) آنکه گوش خرد و کوچک دارد. (یادداشت بخط مؤلف ). اَسْک . (تاج المصادر بیهقی ). اَصْمَع. اَقْنَف . اَصَک . حُذُنّة. سُکاکة.
قریاتلغتنامه دهخداقریات . [ ق ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) یکی از منازل طی است . سکونی گوید: از وادی قری تا تیماء چهار شب و از تیماء تا قریات سه یا چهار شب مسافت است . وی گوید: قریات نام دومه و سکاکه و قاره است . (از معجم البلدان ).