شقصیلغتنامه دهخداشقصی . [ ش ِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن حسن بن محمد شقصی طوسی . در شقص اقامت داشت و از ابومحمد اسماعیل بن عمرو المقری مصری روایت شنید و ابوالقاسم هبةاﷲبن عبدالوارث شیرازی حافظ از او روایت دارد. (از لباب الانساب ).
شقصیلغتنامه دهخداشقصی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به شقص که دیهی است از سراة به جیله در نواحی مکه . (از لباب الانساب ).
کسکسهفرهنگ فارسی معین(کَ کَ سَ یا س ) [ ع . کسکسة ] (مص م .) 1 - سخت کوفتن . 2 - الحاق کاف تأنیث به سین به هنگام وقف مانند «بکس » و «اکرمتکس » بجای «بک » و «اکرمتک » (و آن لغت تمیم است .) 3 - آوازی که از تلفظ حرف «س » شنیده شود.