سیقةلغتنامه دهخداسیقة. [ س َی ْ ی ِ ق َ ] (ع اِ) ستور که دشمن آنرا به غارت رانده باشد. (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ستور و جزو آن که در پس آن صائد پنهان شود جهت قدرت یافتن بر صید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شقحلغتنامه دهخداشقح . [ ش ِ ] (ع اِ) شقح الکلب ؛ کون سگ و کنج دهان آن . ج ، اشقاح الکلاب . (ناظم الاطباء).
شقحلغتنامه دهخداشقح . [ ش َ / ش ُ ] (ع اِمص )قبحاً و شقحاً؛ زشتی باد بر او. (ناظم الاطباء). هر دو به یک معنی یا از اتباع است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). قبح . قباحت . شقاحت . (یادداشت مؤلف ).
رکنیفرهنگ فارسی عمیدسکۀ زر خالص: ◻︎ رکنی تو رکن دلم را شکست / خردم ازان خرده که بر من نشست (نظامی۱: ۷۴).
ذهبدیکشنری عربی به فارسیزر , طلا , سکه زر , پول , ثروت , رنگ زرد طلا يي , اندود زرد , نخ زري , جامه زري
سکهلغتنامه دهخداسکه . [ س ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باغبان بخش شیروان شهرستان قوچان ، دارای 857 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و انگور و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
سکهفرهنگ فارسی عمید۱. قطعهای فلزی و بهادار که بر روی آن نام کشور یا پادشاه ضرب کننده نوشته شده است.۲. [قدیمی] راه راست و هموار.۳. [قدیمی] کوچۀ راست.۴. [قدیمی] راستۀ درختان.۵. [قدیمی] آهنی که با آن زمین را شیار میکنند؛ گاوآهن.
سکهلغتنامه دهخداسکه . [ س ِک ْ ک َ ] (ع اِ) آهنی که بدان مهر بر درهم و دنانیر زنند و با لفظ خوردن و زدن و نشاندن مستعمل است . (از اقرب الموارد) (آنندراج ). آهنی که نقش زر رایج را بر آن کنده باشند. (برهان ). مهره ٔ درم و دینار و آن آهنی منقوش است که بدان درم و دینار را نقش کنند. (آنندراج ) (م
حجرالماسکهلغتنامه دهخداحجرالماسکه . [ ح َ ج َ رُل ْ س ِ ک َ ] (ع اِ مرکب ) اکتمکت .حجرالبهت . حجرالعقاب . حجرالنسر. یسر . رجوع به حجرالولادة و حجر العقاب شود.
حسکهلغتنامه دهخداحسکه . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) حسکا. از صاحب ریاض العلماء نقل است که حسکا و حسکه مخفف حسن کیا باشد. رجوع به حسکا شود.
تازه سکهلغتنامه دهخداتازه سکه . [ زَ / زِ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ص مرکب ) زری که بتازگی سکه زده باشند، و آنرا در هندوستان سکه ٔ عالی خوانند. (آنندراج ). جدیدالضرب . (ناظم الاطباء). نقره یا طلا که تازه سکه زده باشند. مجازاً، نو. تازه
خاله سوسکهلغتنامه دهخداخاله سوسکه . [ ل َ / ل ِ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) گوگال . خبزدو. خرچسونه . تسنه گوگال . سوسک سیاه :خاله سوسکه کیست ؟ درد پدرم خاله سوسکه کیست ؟ از گل بهترم .- امثال : <s
سرسکهلغتنامه دهخداسرسکه . [ س َ س ِک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) درم مهره . میخ . مهره . مهرگونه ٔ فلزین که بافشار آن بر نقد مسکوک نقش کنند. (یادداشت مؤلف ).