شکوهجلغتنامه دهخداشکوهج . [ ش َ / ش ِ هََ ](اِ) شکوهنج . حسک . خسک . خارخسک . حمص الامیر. (یادداشت مؤلف ). خسک است . (منتهی الارب ). اسم معرب خسک است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
گشکاویجلغتنامه دهخداگشکاویج . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شینتال بخش سلماس شهرستان خوی واقع در 26هزارگزی جنوب باختری سلماس و 5هزارگزی جنوب راه ارابه رو خانه سور. هوای آن سرد و دارای 238 تن
شاقوزلغتنامه دهخداشاقوز. (اِ) در لهجه ٔ میاندره گیاه شب خسب را گویند که در جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران در جلگه و میان بند فراوان روید. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 223).