پشکیدنواژهنامه آزادپِشْکیدن [گویش همدانی] :پاشیده شدن ، به شدت پاشیده شده . (همدانی) پاشیده شدن قطرۀ آب.
چلسکیدنلغتنامه دهخداچلسکیدن . [ چ ِ ل ِ دَ ] (مص ) در تداول عامه ، سخت پژمرده و لاغر و ترنجیده شدن . فلسکیدن . پژمردن . پلاسیدن . پلاسیده شدن . سخت پژمردن . و رجوع به فلسکیدن و چلسکیدگی و چلسکیده شود.
فلسکیدنلغتنامه دهخدافلسکیدن . [ ف ِ ل ِ دَ ] (مص ) سخت پژمردن . چلسکیدن . پلسکیدن . پلاسیدن . چروک خوردن . (یادداشت مؤلف ). مقابل آماهیدن و آماسیدن . (یادداشت دیگر).
انجسکیدنلغتنامه دهخداانجسکیدن . [ اَ ج َ دَ ] (مص ) بازگشتن و مراجعت کردن . (ناظم الاطباء). || بازداشتن و منع کردن . (ناظم الاطباء).