سگنجبینلغتنامه دهخداسگنجبین . [ س َ گ َ ج َ ] (اِ مرکب ) سکنجبین . (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود.
سنجابیانلغتنامه دهخداسنجابیان . [ س ِ / س َ ] (اِخ ) قومی است که از ملک ایشان سنجاب پیدا شود. (آنندراج ) (غیاث ) : کنم دست پیچی بسنجابیان زنم سکه بر سیم سقلابیان . نظامی .رجوع به سنجاب شود.
جدوارلغتنامه دهخداجدوار. [ ج َدْ ] (اِ) معرب زدوار است که ماه پروین باشد. گویند خوردن آن دفع زهر مار و عقرب کند. (برهان ) (از آنندراج ). مساوی جذوار . رجوع به گل و گلاب ص 290 و دزی ج 1ص 175 و