سست ریشلغتنامه دهخداسست ریش . [ س ُ ] (ص مرکب ) احمق . (غیاث اللغات ). کنایه از احمق و بی عقل . (آنندراج ) : سخت درمانده امیر سست ریش چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش . مولوی .که چه میگوید عجب این سست ریش یا کسی داده است بنگ بیهشیش
سست ریشفرهنگ فارسی عمید۱. مرد ریشدراز.۲. احمق؛ ابله؛ سادهلوح: ◻︎ سخت درماند امیر سستریش / چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش (مولوی: ۷۸).
شستوشوی بازدارندۀ زنگrust-inhibitive washواژههای مصوب فرهنگستانایجاد پوشش تبدیلی بر روی سطح آهن پیش از رنگ کردن
سیاستگریزیapoliticismواژههای مصوب فرهنگستانخودداری نظاممند از مشارکت در فعالیتهای سیاسی و بیتوجهی نسبت به آن