خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سیاه چرده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سیاه چرده
فرهنگ فارسی معین
(چَ دِ) (ص مر.) آن که رنگ چهره اش تیره باشد.
-
واژههای مشابه
-
آب سیاه
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (اِمر.) 1 - نوعی بیماری چشمی که باعث تیرگی و نابینایی چشم می شود. 2 - حادثه . 3 - مداد، مرکب . 4 - آبی که تیره و رنگ آن تیره باشد.
-
پول سیاه
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِمر.) پول خرد، پشیز، سکة مسی .
-
تخته سیاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) صفحة مسطح چوبی تیره رنگ که در کلاس درس با گچ جهت درس دادن بر آن می نویسند.
-
نامه سیاه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) بدکردار، گناه کار.
-
سیاه چادر
فرهنگ فارسی معین
(دُ) (اِمر.) چادر سیاه ، خیمه هایی تیره رنگ که صحرانشینان و دامداران در صحرا برای خود برپا می کنند. سیاه خیمه و سیاه خانه نیز می گویند.
-
سیاه مشق
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - تمرین خوشنویسی که در آن کلمات یا حروف به صورت تکراری و انبوه کنار یکدیگر نوشته شده باشند. 2 - کنایه از تمرین زیاد در یک حرفه یا هنر.
-
سیاه بازی
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - گونه ای نمایش سنتی که معمولاً در آن شخصی دارای غلامی سیاه - پوست و گیج و گول است که دست به کارهای خنده داری می زند. 2 - (کن .) عملیات از پیش طراحی شده برای فریب دیگری .
-
سیاه بند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص مر.) 1 - حقه باز.2 - تردست .
-
سیاه پستان
فرهنگ فارسی معین
(پِ) (ص مر.) 1 - کنایه از: زنی که توجهی به تربیت کودک خود ندارد. 2 - زنی که هر کودک شیر او را بخورد بمیرد.
-
سیاه پوست
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) هر یک از افراد یکی از چهار گروه بزرگ نژادهای انسانی ، بومی قارة آفریقا که پوستی تیره ، موهای مجعد و لب های کلفت برآمده دارند.
-
سیاه پوش
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص فا.) کنایه از: سوگوار. 2 - (اِ.) شبگرد، عسس .
-
سیاه چال
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) زندان تنگ و تاریک .
-
سیاه خانه
فرهنگ فارسی معین
(نَ یا نِ) (اِمر.) زندان .