سینیلغتنامه دهخداسینی . (اِ مرکب ) خوانی باشد که آن را از طلا و نقره و مس و برنج سازند. (برهان ) (از آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). تشت خوان . (فرهنگ اسدی ). مجموعه . پیشیاره . (یادداشت بخط مؤلف ) : تو چه پنداریا که من ملخم که بترسم ز بانگ سینی و تشت . <p class
سینیلغتنامه دهخداسینی . (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز. دارای 914 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، کنجد. شغل اهالی زراعت و مالداری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
تپۀ شنیsand humpواژههای مصوب فرهنگستانتپهای شنی که در انتهای یک خط فرعی برای متوقف کردن قطار فراری ایجاد میکنند
صافی شنیsand filterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی صافی متشکل از چند بستر شنی و بهصورت لایهلایه که از آن برای جدا کردن ذرات ریز معلق از آب یا سیال استفاده میکنند
آبسنگ ماسهایsand reefواژههای مصوب فرهنگستانسد یا پشتۀ کوتاهی از ماسه در امتداد کرانۀ دریاچه یا دریا که با جریان آب یا موج شکل میگیرد متـ . سد ماسهای sandbar
صافش شنی تندrapid sand filtrationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فرایند تصفیۀ آب که در آن آب پس از زلالسازی از بستری شنی عبور داده میشود تا بقایای ذرات آن گرفته شود
صافش شنی کندslow sand filtrationواژههای مصوب فرهنگستاننوعی فرایند تصفیۀ آب که در آن آب از میان بستری شنی با خصوصیات مشخص به سمت پایین پرانشت میکند و در خلال آن براثر فرایندهای فیزیکی و شیمیایی و زیستی خالصتر میشود
سینیزلغتنامه دهخداسینیز. (اِخ ) شهری است از ناحیت پارس بر کران دریا با نعمت بسیار و هوای درست و همه ٔ جامه های سینیزی از آنجا برند وبُشهَر میان سینیز و ارکان واقع است . (از حدود العالم ) . رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 14، 149</spa
سینیزیلغتنامه دهخداسینیزی . (ص نسبی ) منسوب به سینیز که دهی است بفارس . رجوع به ص 149 و 150 فارسنامه ٔ ابن البلخی ، منتهی الارب و سینیز شود.
سینینلغتنامه دهخداسینین . (ع اِ) ج ِ سینینیة، درختی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به سینینیة شود.
سینینیةلغتنامه دهخداسینینیة. [ نی ی َ ] (ع اِ) درختی است .(اقرب الموارد). رجوع به تاج العروس ج 9 ص 348 شود.
ناودانیdowncomerواژههای مصوب فرهنگستانمسیری در برج تقطیر سینیدار برای هدایت مایع از سینی بالا به سینی پایین
سینیزلغتنامه دهخداسینیز. (اِخ ) شهری است از ناحیت پارس بر کران دریا با نعمت بسیار و هوای درست و همه ٔ جامه های سینیزی از آنجا برند وبُشهَر میان سینیز و ارکان واقع است . (از حدود العالم ) . رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 14، 149</spa
سینیزیلغتنامه دهخداسینیزی . (ص نسبی ) منسوب به سینیز که دهی است بفارس . رجوع به ص 149 و 150 فارسنامه ٔ ابن البلخی ، منتهی الارب و سینیز شود.
سینینلغتنامه دهخداسینین . (ع اِ) ج ِ سینینیة، درختی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به سینینیة شود.
سینینیةلغتنامه دهخداسینینیة. [ نی ی َ ] (ع اِ) درختی است .(اقرب الموارد). رجوع به تاج العروس ج 9 ص 348 شود.
دخمسینیلغتنامه دهخدادخمسینی . [ دُ خ َ ] (اِخ ) ابواحمد بکربن محمدبن حمدان بن غالب به این نسبت اشتهار یافته است . (انساب سمعانی ).
راست و حسینیلغتنامه دهخداراست و حسینی . [ ت ُ ح ُ س َ / س ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) در تداول عامه ، حرف راست واضح . (فرهنگ نظام ). || (اِ مرکب ) نام دو مقام موسیقی است . (فرهنگ نظام ).
حسن امیرحسینیلغتنامه دهخداحسن امیرحسینی . [ ح َ س َ ن ِ اَ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عالم بن علی غوری دهلوی شاعر درگذشته ٔ 718 هَ . ق . رجوع به امیرحسینی و ذریعه ج 9 ص 100 و هدیة العارفین ج <span class="hl
حسن حسینیلغتنامه دهخداحسن حسینی . [ ح َ س َ ن ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) عبدالوهاب تونسی . مدرس تاریخ در خلدونیه و مدرسه ٔ عالی ادب عربی به تونس بود. او راست : 1- بساط العقیق فی حضارة القیروان و شاعرها ابن رشیق چ تونس 1330 هَ . ق . در <sp
حسین امیرحسینیلغتنامه دهخداحسین امیرحسینی . [ ح ُ س َ ن ِ اَح ُ س َ ] (اِخ ) ابن عالم بن محمدبن حسین غوری هروی . در گذشته ٔ 718 یا 738 هَ . ق . چلبی او را حسین بن حسن بن سید حسینی و ملقب به فخرالسادات خوانده است و شمس الدین سامی او را