شاباهیلغتنامه دهخداشاباهی . (اِ) بقول الغافقی شبه و شبهان درختی است خاردار... و به سریانی آن را شاباهی نامند و آن به یونانی فالیورس است . (ابن البیطار). به سریانی نام درختی است که حب آن شبیه به شهدانه است . رجوع به شبه و شبهان شود.
شبائحلغتنامه دهخداشبائح . [ ش َ ءِ ] (ع اِ) چوبهاست که در پالان در عرض گذارند. (منتهی الارب ). چوبهایی است که از طرف عرض پالان کار گذارند. (از اقرب الموارد).
شباعلغتنامه دهخداشباع . [ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شبعان : تراهم سباعاً اذا کانوا شباعاً؛ درنده یابی ایشان را اگر سیر باشند. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به شَبْعان شود.
شاباهیلغتنامه دهخداشاباهی . (اِ) بقول الغافقی شبه و شبهان درختی است خاردار... و به سریانی آن را شاباهی نامند و آن به یونانی فالیورس است . (ابن البیطار). به سریانی نام درختی است که حب آن شبیه به شهدانه است . رجوع به شبه و شبهان شود.
شاباهیلغتنامه دهخداشاباهی . (اِ) بقول الغافقی شبه و شبهان درختی است خاردار... و به سریانی آن را شاباهی نامند و آن به یونانی فالیورس است . (ابن البیطار). به سریانی نام درختی است که حب آن شبیه به شهدانه است . رجوع به شبه و شبهان شود.