شادبهرلغتنامه دهخداشادبهر. [ ب َ ] (ص مرکب ) خوشحال . (فرهنگ جهانگیری ). کسی که از تمتعات دنیوی بهره ٔ وافر داشته باشد. (آنندراج ) : یکی روز فارغ دل و شادبهربرآسوده بود از هوسهای دهر. نظامی .پسر را همی گفت کای شادبهرخرت را مبر با
شادبهرفرهنگ فارسی عمیدکسی که بهرهاش شادی است؛ آنکه از شادیها و خوشیهای دنیا بهرۀ وافر دارد؛ خوشحال؛ شادیبهر: ◻︎ یکی روز فارغدل و شادبهر / برآسوده بود از هوسهای دهر (نظامی۵: ۸۱۳)، ◻︎ پسر را همی گفت کای شادبهر / خرت را مبر بامدادان به شهر (سعدی۱: ۶۷).
شادبهر و عین الحیوةلغتنامه دهخداشادبهر و عین الحیوة. [ ب َ وَ ع َ نُل ْ ح َ یا ] (اِخ ) نام یکی از مثنویهای عنصری و یکی از قصص باستانی است . (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 269) : و اندر آخر عهدش (عهد بهمن ) در زمین بربر و ماچین قصه ٔ شادبهر و عین الحیو
شادبهر و عین الحیوةلغتنامه دهخداشادبهر و عین الحیوة. [ ب َ وَ ع َ نُل ْ ح َ یا ] (اِخ ) نام یکی از مثنویهای عنصری و یکی از قصص باستانی است . (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 269) : و اندر آخر عهدش (عهد بهمن ) در زمین بربر و ماچین قصه ٔ شادبهر و عین الحیو
درجنبیدنلغتنامه دهخدادرجنبیدن . [ دَ جُم ْ دَ ] (مص مرکب ) جنبیدن . از جای رفتن . حرکت کردن : لشکر شادبهر درجنبیدنای روئین و کوس بغرنبید. عنصری .رجوع به جنبیدن شود.
غرنبیدنفرهنگ فارسی عمیدبانگ و خروش برآوردن؛ صدای درشت و کلفت درآوردن؛ فریاد و غوغا کردن: ◻︎ لشکر شادبهر درجنبید / نای رویین و کوس بغرنبید (عنصری: ۳۶۶).
مثنویاتلغتنامه دهخدامثنویات . [ م َ ن َ وی یا ] (ع اِ) ج ِ مثنویة تأنیث مثنوی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و اشعار عنصری شعار فصاحت و دلیری دارد ... و مثنویاتی که تألیف کرده است هم به اسم خزانه ٔ یمین الدوله چون شادبهر و عین الحیوة و وامق و عذرا و خنگ بت و سرخ بت هر
غرنبیدنلغتنامه دهخداغرنبیدن . [ غ ُرُم ْ دَ ] (مص ) آواز در گلو پیچیدن و شور کردن و فریاد و غوغا نمودن و خروش و بانگ برآوردن . (برهان قاطع). || غریدن . آوازی هول دادن . آواز مهیب برآوردن رعد و جز آن . (از فرهنگ شعوری ) : غرنبیدن نای در کوه و دشت ز آوای تندر همی در
فرستهلغتنامه دهخدافرسته . [ ف ِ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) فرستاده . چیزی که به جهت کسی فرستند. (برهان ). || رسول . (برهان ). سفیر. قاصد. ایلچی . (یادداشت به خط مؤلف ) : زآن است قوی شیر به گردن که به هر کاراز خود به تن خویش رسول است و
شادبهر و عین الحیوةلغتنامه دهخداشادبهر و عین الحیوة. [ ب َ وَ ع َ نُل ْ ح َ یا ] (اِخ ) نام یکی از مثنویهای عنصری و یکی از قصص باستانی است . (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 269) : و اندر آخر عهدش (عهد بهمن ) در زمین بربر و ماچین قصه ٔ شادبهر و عین الحیو