سیارانلغتنامه دهخداسیاران . [ س َی ْ یا ] (اِخ ) فرقه ای از متصوفه بر طریقت ابی العباس سیاری . (از کشف المحجوب هجویری ص 323). رجوع به کشف المحجوب ص 198، 288، 323</spa
شاریانلغتنامه دهخداشاریان . [ رَ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن الشاریان ، محدث است . ابوالغنائم بن الرسی از وی حدیث شنیده است . (تاریخ العروس ) .
سارانلغتنامه دهخداساران . (اِ) بمعنی سر باشد که به عربی رأس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). سر باشد. (جهانگیری ) : گفت آن رنجور کای یاران من چیست این شمشیر بر ساران من . مولوی (از جهانگیری ، رشیدی ، شعوری ).نصیحتهای اهل دل دواء النحل
سارانلغتنامه دهخداساران . (اِخ ) دهی است از دهستان بویر احمدسر حدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان ، واقع در 17 هزارگزی شمال باختری سی سخت و 16 هزارگزی شمال باختری راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. کوهستانی و سردسیر و مالاریائی و
شارگانشناسیfluxomicsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از فنون برای شناسایی و مطالعۀ شارگان یک یاخته یا بافت یا اندام یا اندامگان
شارگانfluxomeواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهمولکولهایی که به شکلی پویا در شبکههای دگرگشتی یاخته در زمانی معین جریان دارند
شارگانfluxomeواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهمولکولهایی که به شکلی پویا در شبکههای دگرگشتی یاخته در زمانی معین جریان دارند