شاشولغتنامه دهخداشاشو. (اِ) گیاهی است که تخمش بکار برند دوا را. (شرفنامه ٔ منیری ). نام گیاهی است که تخم آن را دردواها بکار برند. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ). گیاهی است که تخمش دواست . (فرهنگ رشیدی ).
شاشولغتنامه دهخداشاشو. (ص نسبی ) آن که بسیار شاشد در خواب . شخصی را گویند که پیوسته بخود شاشد. (برهان ). درعرف عوام کودکی را که در خواب شاشد گویند.(انجمن آرای ناصری ). کسی خاصه کودکی که بسیار بشاشدو خود را تر کند و خودداری نتواند کردن . بُوَلَه .
شاشوفرهنگ فارسی معین(ص فا.) 1 - آن که عادت به شاشیدن در بستر یا شلوار خود دارد. 2 - (کن .) تنبل ، ترسو.
دولفین کوهاندار اطلسیSousa teusziiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان که بالۀ پشتی آن بهطور غیرمعمول منحنی و خمیده است و کوهان یا قوز کوچکی بر روی قسمت پشتی دارد
دولفین کوهاندار چینیSousa chinensisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان با پیشانی شیبدار که بالۀ پشتی دوطبقۀ آن شامل یک بالۀ کوچکتر است که بر روی قوز طویل پشتی قرار گرفته است
شاسپولغتنامه دهخداشاسپو. (اِ) قسمی از تفنگ سوزنی که آنتوان آلفونس شاسپو نام در 1865 م . اختراع کرد. (از ناظم الاطباء). و از 1866 تا 1874 م . در فرانسه استفاده از آن معمول بود. در جنگهای سال <s
ساسوواژهنامه آزادساسو یکی از واژگان اصیل و قدیمی در زبان و لهجه ی کتول که زبان مردم علی اباد کتول واقع در استان گلستان می باشد به معنای " مه یا همان ابرهای روان " نیز می باشد.
شاشو سگلغتنامه دهخداشاشو سگ . [ س َ ] (ص مرکب ) مادران به مزاح یا به تحقیر دختران شیرخوار شاشو را گویند. (یادداشت مؤلف ).
عبدالرحمانلغتنامه دهخداعبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ )ابن محمد الذهبی معروف به ابن شاشو. از فضلاء و از مردم دمشق بود. او راست : تراجم بعض اعیان دمشق . وی درحدود سال 1120 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
شاشو سگلغتنامه دهخداشاشو سگ . [ س َ ] (ص مرکب ) مادران به مزاح یا به تحقیر دختران شیرخوار شاشو را گویند. (یادداشت مؤلف ).