شاماکلغتنامه دهخداشاماک . (اِ) جامه ٔ کوچکی را گویند که مردم در وقت کار کردن پوشند. (برهان قاطع). || سینه بند زنان . (برهان قاطع) (آنندراج ). سینه بند زنان باشد و آن را سماخچه و شاماک نیز گویند. (سروری ). || جامه ٔ کوتاه مر زنان را که تا نصف ساق می پوشند. (ناظم الاطباء از اشتینگاس ). رجوع به ش
شاماکفرهنگ فارسی معین(اِ.) = شاماخ : 1 - جامة کوچکی که مردم در وقت کار کردن پوشند. 2 - سینه بند زنان ، پیش بند.
شاماکیلغتنامه دهخداشاماکی . (اِ مرکب ) سینه بند زنان باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ سروری ). شاماکچه . شاماخچه باشد. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به شاماخ و شاماخچه و شاماخجه و شاماک و شاماکجه شود.
ساماکیلغتنامه دهخداساماکی . (اِ) بمعنی ساماکچه است که سینه بند زنان باشد. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ساماکچه و ساماخچه شود.
سماحیقلغتنامه دهخداسماحیق . [ س َ ] (ع اِ) پاره ٔ ابر. || پاره های پیه بر روده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). پرده های تنکی از چربی و پیه که بر روی روده ها کشیده شده . (از ناظم الاطباء).
شاماکجهلغتنامه دهخداشاماکجه . [ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) پیراهن بی آستین . (منتهی الارب ).سَبیجَه شاماکجه . (منتهی الارب ). شبی . جامه ای باشد که شب بر خود پوشند. (برهان ). رجوع به شاماکچه شود.
شاماکچهلغتنامه دهخداشاماکچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی شاماخچه است که سینه بند زنان باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ). مبدل ساماکچه سینه بندزن و مخفف آن شاماک . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). ساماخچه . ساماکچه . (فرهنگ جهان
شاماکیلغتنامه دهخداشاماکی . (اِ مرکب ) سینه بند زنان باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ سروری ). شاماکچه . شاماخچه باشد. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به شاماخ و شاماخچه و شاماخجه و شاماک و شاماکجه شود.
شاماخفرهنگ فارسی معین(اِ.) = شاماک : 1 - سینه بند، پستان بند. 2 - نوعی غله که دانه های بسیار کوچک دارد.
شامکلغتنامه دهخداشامک . [ م َ ](اِ مصغر) جلیتقه و کرته ای که تا کمر را بپوشاند. (ناظم الاطباء بنقل از اشتنگاس ). رجوع به شاماک شود.
بزماتلغتنامه دهخدابزمات . [ ] (اِ) ظاهراً نوعی پارچه و جامه بوده است : سقرلاط و بزمات و آن نبات چو شاماک و تفتیک و عین ثبات .نظام قاری .
شاماکجهلغتنامه دهخداشاماکجه . [ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) پیراهن بی آستین . (منتهی الارب ).سَبیجَه شاماکجه . (منتهی الارب ). شبی . جامه ای باشد که شب بر خود پوشند. (برهان ). رجوع به شاماکچه شود.
شاماکچهلغتنامه دهخداشاماکچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی شاماخچه است که سینه بند زنان باشد. (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ). مبدل ساماکچه سینه بندزن و مخفف آن شاماک . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (اشتینگاس ). ساماخچه . ساماکچه . (فرهنگ جهان
شاماکیلغتنامه دهخداشاماکی . (اِ مرکب ) سینه بند زنان باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ سروری ). شاماکچه . شاماخچه باشد. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به شاماخ و شاماخچه و شاماخجه و شاماک و شاماکجه شود.