خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شاندن
/šāndan/
معنی
شانه کردن؛ شانه زدن موی: ◻︎ جهان به آب وفا روی عهد میشوید / فلک به دست ظفر جعد ملک میشاند (انوری: ۱۴۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاندن
لغتنامه دهخدا
شاندن . [ دَ ] (مص ) بمعنی شانه کردن : همی شاند؛ یعنی : پیوسته شانه میکرد. (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ص 61). شانه کردن بود. (فرهنگ جهانگیری ). شانه کردن باشد.(برهان قاطع). بمعنی شانه کردن نیز آمده . (فرهنگ رشیدی ). شانه کردن موی . (انجمن آرا). بمعنی شا...
-
شاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹شانیدن› [قدیمی] šāndan شانه کردن؛ شانه زدن موی: ◻︎ جهان به آب وفا روی عهد میشوید / فلک به دست ظفر جعد ملک میشاند (انوری: ۱۴۴).
-
شاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šāndan = نشاندن
-
شاندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - شانه کردن . 2 - به هوا دادن خوشه های خرمن شده ، برای جدا کردن دانه از کاه .
-
شاندن
لهجه و گویش مازنی
shaandan تکان دادن درخت به منظور ریختن میوه یا برگ
-
شاندن
واژهنامه آزاد
خاموش کردن.
-
واژههای مشابه
-
در شاندن
لغتنامه دهخدا
در شاندن . [ دُ دَ ] (مص مرکب ) مخفف دُر فشاندن . دُر افشاندن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به شاندن شود.
-
گربه شاندن
لغتنامه دهخدا
گربه شاندن . [گ ُ ب َ / ب ِ دَ ] (مص مرکب ) فریفته شدن : هرگز به دروغ این فرومایه جزجاهل و غمر گربه کی شاند. ناصرخسرو (از امثال و حکم دهخدا).به حسرت جوانی به تو بازنایدچراژاژ خایی چرا گربه شانی .ناصرخسرو.
-
جستوجو در متن
-
شاندنی
لغتنامه دهخدا
شاندنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) درخور شاندن . که توان شاند. رجوع به شاندن شود.
-
نشاندنی
لغتنامه دهخدا
نشاندنی . [ ن َ دَ ] (ص لیاقت ) که درخور شاندن نیست . که نباید شاند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شاندن شود.
-
شانی
لغتنامه دهخدا
شانی . (حامص ) عمل شاندن . رجوع به شاندن شود.- گربه شانی ؛ گربه رقصانی . رجوع به گربه شانی شود.
-
شاننده
لغتنامه دهخدا
شاننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف )نعت فاعلی از شاندن . که شاند. رجوع به شاندن شود.
-
شانده
لغتنامه دهخدا
شانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از شاندن . رجوع به شاندن شود : از بنفشه مرز او چون شانده بر زنگار نیل از شکوفه شاخ او چون هشته بر مینا گهر. قطران .بدسگال تو رنجه دارد جان شانده در دل ز غم نهال از تو.سوزنی .