شاهلوکلغتنامه دهخداشاهلوک . (اِ مرکب ) شاه لوج . (دزی ج 1 ص 717). آلوی سفید. (از مفردات ابن بیطار ص 50).نوعی از آلوی بزرگ و زرد. (ناظم الاطباء). بعضی گویند نوع بد از آلو است . (یادداشت مؤلف )
سااولکلغتنامه دهخداسااولک . [ ] (اِخ ) تنگ ... مکانی است در کوههای بختیاری که بارون دوبُد بسال 1841 م . در آنجا حجاریهائی یافته و بعضی محققان آنرا مربوط به عصر اشکانیان میدانند. (ایران باستان ج 3 ص 26
سولوقلغتنامه دهخداسولوق . (ترکی - مغولی ، اِ) خورجینی که سابق در سفر همراه می برده اند. (فرهنگ فارسی معین ) : از آن وجه میوه ها در سولوق ریختم . (جهانگشای جوینی ). چون باردو رسید میوه ها را از سولوق بیرون آورده است . (جهانگشای جوینی ).
شالوقلغتنامه دهخداشالوق . [ وَ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه قزوین و رشت میان قشلاق اﷲ مراد و شیرین سو و در دویست و ده هزارگزی تهران واقع است . (یادداشت مؤلف ).
شالوکلغتنامه دهخداشالوک . (هندی ، اِ) لغت هندی است و بمعنی بیخ کول باشد. (از الفاظ الادویه ). در جای دیگر دیده نشد.
آلوگردهلغتنامه دهخداآلوگرده . [ گ ُ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) شاهلوک . شاهلوج . آلوزرد. رجوع به آلوزرد شود.
آلوزردلغتنامه دهخداآلوزرد. [ زَ ] (اِ مرکب ) قسمی آلو که میوه ٔ آن خردتر از آلوسیاه و پوست و گوشت زرد دارد. در اوّل تُرُش خوش وچون برسد شیرین است . شاهلوک . (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی ). شاهلوج . اجاص اصفر. آلوگرده . گرده آلو. گرده .