شاهم آبادلغتنامه دهخداشاهم آباد. [ هَِ ](اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه شهرستان رفسنجان . دارای 603 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات . پسته . پنبه و صیفی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
پهنای درزseam width, seam height, seam lengthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر درازای درز مضاعف در موازات تاخوردگیهای درز
جوشکاری مقاومتی درزیresistance seam welding, RSEW, seam weldingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی جوشکاری مقاومتی که در آن اتصال جوش بهصورت درز است
عمق درزseam countersink, seam depth, countersink depthواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر عمق، از بالاترین نقطۀ قلاب در تا صفحۀ در
درز برجستهjumped seamواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از درز مضاعف که به علت خوب فشرده نشدن، سست و برآمده است
نخجیرگانیلغتنامه دهخدانخجیرگانی . [ ن َ ] (حامص مرکب ) شکار. صید. (یادداشت مؤلف ) : اگر شاهم کند همداستانی کنم یک چند گه نخجیرگانی .(ویس و رامین ).
بافرهنگ فارسی عمیدبواد؛ باشد: زنده با، پاینده با: ◻︎ مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا / مهمان صاحبدولتم که دولتش پاینده با (مولوی۲: ۶۷).
رزقةلغتنامه دهخدارزقة. [ رَ ق َ ] (ع اِ)رزقه . یک بار دادن . ج ، رَزَقات . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). رجوع به رزقات شود. || حصه و بهره . ج ، رزقات . (ناظم الاطباء) : رزقه ای از دست شاهم بس بوددر جهان این پایگاهم بس بود.عطار.
نوکردلغتنامه دهخدانوکرد. [ ن َ / نُو ک َ ] (ن مف مرکب ) بنای نو. نوکرده . نوساخته . تازه بنا کرده . عمارت نو : شاهم بر گاه برآرید گاه بر تخت زرین تختم در بزم برآرید بزم در نوکرد شاه .خسروانی (یادداشت مؤلف
بالغتنامه دهخدابا. (فعل دعایی )مخفف باد باشد. (برهان ) (هفت قلزم ). در فعل دعائی «بواد» بتخفیف «باد» و مخفف آن «با» آید : مهمان شاهم هرشبی بر خوان اخوان الصفامهمان صاحبدولتی کش دولتی پاینده با. مولوی . (آنندراج ) (شعوری ) (انجمن آرا).</p
اشاهملغتنامه دهخدااشاهم . [ اُ هَُ ] (اِخ ) و اشاهن به نون نیز گویند. موضعی است در شعر ابن احمر. (معجم البلدان ).