خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شاه پر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شاه پر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهپر› (زیستشناسی) šāhpar شاهبال؛ بزرگترین پر بال پرندگان.
-
واژههای مشابه
-
شاه اسپرغم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šāh-sparhm] ‹شاهاسفرهم، شاهاسپرهم، شاهاسپرم، شاهسپرم، شاسپرم، شاهپرم› (زیستشناسی) [قدیمی] šāh[']esparqam = ریحان
-
شاه اسپرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāh[']esparam = شاهاسپرغم
-
شاه افسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāh[']afsar = اکلیلالملک
-
شاه انجیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāh[']anjir نوعی انجیر اعلا؛ انجیر وزیری.
-
شاه باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهباز› (زیستشناسی) šāhbāz نوعی پرندۀ شکاری از تیرۀ باز با منقار و چنگالهای قوی و پرهای زرد، خرمایی، یا سفید که آن را برای شکار کردن پرندگان تربیت میکنند؛ باز سفید و بزرگ.
-
شاه بالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهبالا› [قدیمی] šāhbālā جوانی همبالا و همسال داماد که شب عروسی دوشبهدوش داماد حرکت میکند؛ ساقدوش.
-
شاه بانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهبانج› (زیستشناسی) šāhbānak = شابانک
-
شاه بسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhbose = اکلیلالملک
-
شاه بلوط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhbalut درختی جنگلی با برگهای بیضی نوکتیز که میوهاش مصرف دارویی دارد.
-
شاه بندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهبندر› [منسوخ] šāhbandar ۱. دریافتکنندۀ عوارض گمرکی؛ رئیس بندر؛ رئیس بازرگانان.۲. بندر بزرگ.۳. بندر آزاد.
-
شاه بو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهبوی› [قدیمی] šāhbu ۱. عنبر.۲. مشک: ◻︎ بیقیمت است شکّر از آن دو لبان اوی / کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی (رودکی: ۵۱۳).
-
شاه بیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] šāhbeyt بیتی که از همۀ ابیات غزل یا قصیده بهتر و فصیحتر باشد.
-
شاه پرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhparak = پروانه