شبهتلغتنامه دهخداشبهت . [ ش ُ هََ ] (ع اِمص ، اِ) به معنی شبهه و اشتباه است که در فارسی با تاء کشیده به کار رفته است : من مانده به یمگان درون از آنم کاندر دل من شبهت و ریا نیست . ناصرخسرو.بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بودبر سر ز
شبهتفرهنگ فارسی معین(شُ هَ) [ ع . شبهة ] 1 - (اِمص .) پوشیدگی امری . 2 - شک و گمان . 3 - اشک ال در تشخیص حق از باطل . 4 - (اِ.) مثل ، مانند.
سبعیتلغتنامه دهخداسبعیت . [ س َ ب ُ عی ی َ ] (از ع ،مص جعلی ) درندگی ، و درنده شدن . (آنندراج ) (غیاث ).
شبهت آلودلغتنامه دهخداشبهت آلود.[ ش ُ هََ ] (ن مف مرکب ) شبهت آلوده . آلوده به شبهه و اشکال . (فرهنگ فارسی معین ) : من کسی را دیدم در شبی که عظیم گرسنه بود لقمه ای پیش آوردند مگر شبهت آلود بود ترک کرد و نخورد. (تذکرةالاولیاء عطار).
بی شبهتلغتنامه دهخدابی شبهت . [ ش ُ هََ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + شبهت ، از شبهة «عربی ») بی شک . بی تردید : و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هرآینه از اشاعت مصون ماند و باز آنکه بگوش سیمی رسید بی شبهت در افواه افتد. (کلیله و دمنه ). اگر خار در چشم متهوری مستبد افتد
لغملغتنامه دهخدالغم . [ ل َ ] (ع مص ) کفک انداختن شتر از دهان . || خبر دادن از چیزی که یقین آن ندارد : کریم سانخ آن است بی شک و شبهت کریم سونخ او بی دغا و لغم و زنخ .سوزنی .
بی شبههلغتنامه دهخدابی شبهه . [ ش ُ هََ /هَِ ] (ص مرکب ) (از: بی «فارسی » + شبهة «عربی ») بی شبهت . بی گمان . بی شک . بلاشک . بلاشبهه . (یادداشت مؤلف ). بی شک . بی اشتباه . (ناظم الاطباء). رجوع به شبهه شود.
طیبةلغتنامه دهخداطیبة. [ ی َ ب َ ] (ع ص ) کار بی دغا و فریب . یقال : سبی ٌ طیبة، ای بلا غدر و نقض عهد. (منتهی الارب ). برده ای که در او هیچ شبهت نباشد. (مهذب الاسماء).
تقبیح کردنلغتنامه دهخداتقبیح کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زشت کردن و زشت شمردن کار کسی را. قبیح گردانیدن : شبهت نکرد که دشمنی تقبیح صورت کرده است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 346).
شبهت آلودلغتنامه دهخداشبهت آلود.[ ش ُ هََ ] (ن مف مرکب ) شبهت آلوده . آلوده به شبهه و اشکال . (فرهنگ فارسی معین ) : من کسی را دیدم در شبی که عظیم گرسنه بود لقمه ای پیش آوردند مگر شبهت آلود بود ترک کرد و نخورد. (تذکرةالاولیاء عطار).
بی شبهتلغتنامه دهخدابی شبهت . [ ش ُ هََ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + شبهت ، از شبهة «عربی ») بی شک . بی تردید : و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هرآینه از اشاعت مصون ماند و باز آنکه بگوش سیمی رسید بی شبهت در افواه افتد. (کلیله و دمنه ). اگر خار در چشم متهوری مستبد افتد