لغتنامه دهخدا
شترسواری . [ ش ُ ت ُ س َ ] (حامص مرکب ) عمل شترسوار. بر اشتر سوار شدن . بر شتر نشستن . اشترسواری . || کنایه از روزه خوردن زیرا که در سواری شتر که عبارت از سفر است روزه خوردن مباح است یا واجب بنا بر اختلاف مذهبی . (آنندراج ). معافی از روزه داشتن . و روزه نگرفتن . (ناظم الاطباء