شدةلغتنامه دهخداشدة. [ ش َدْ دَ ] (ع مص ) یکبار حمله کردن . (منتهی الارب ). حمله کردن در جنگ . (از اقرب الموارد). || (اِ) تشدید « ّ ». (یادداشت مؤلف ).
شدةلغتنامه دهخداشدة. [ ش ِدْ دَ ] (ع اِمص ) سختی . اسم است اشتداد را. (منتهی الارب ). اسم از اشتداد، نقیض لین . (از اقرب الموارد). خلاف رخاء. (از اقرب الموارد). این کلمه در املای فارسی با تای کشیده تحریر شود یعنی شدت . || مکاره دهر. (از اقرب الموارد). سختی روزگار. اُلقِیَّة. رَبَذَة. سَوط. ش
شدةدیکشنری عربی به فارسیسفت , محکم , تنگ (تانگ) , کيپ , مانع دخول هوا يا اب يا چيز ديگر , خسيس , کساد , بزحمت کشيدن , بازورکشيدن , تقلا کردن , کوشيدن , کشش , کوشش , زحمت , تقلا , يدک کش
سایهپسندshade tolerant, shade demandingواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گیاهی که قادر به رقابت زیستی در سایه است
سایه 2shade 1واژههای مصوب فرهنگستان1. رنگ حاصل از اختلاط یک رنگدانه یا رَزانۀ سیاه یا هر فام تیره با رنگدانه یا رَزانۀ دیگر 2. عمق رنگ 3. یک فام مشخص یا گونهای که تفاوتی اندک با آن دارد متـ . فامسایه
صده در صدهلغتنامه دهخداصده در صده . [ ص َ دَ / دِ دَص َ دَ / دِ ] (ق مرکب ) صدتاصدتا. صدصد : همه فیلسوفان صده در صده بپائینگه (؟) تخت او صف زده . نظامی .و این لغت در این
رشدةلغتنامه دهخدارشدة. [ رَ دَ ] (ع ص ) رِشْدَة. حلال زاده . خلاف زنیه . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).- ولد رشده ؛پاکزاد. مقابل ولد غیه . مقابل ولد زنیه . (از یادداشت مؤلف ).
قشدةلغتنامه دهخداقشدة. [ ق ِ دَ ] (ع اِ) دُرد مسکه و ته نشین آن چون با پست و خرما پخته شوند. (منتهی الارب ). الثفل یبقی اسفل الزبد اذا طبخ مع السویق و التمر لیتخذ سمناً. || و قیل ثفل السمن . سرشیر رقیق ، و آن را به ترکی قیماق گویند. (اقرب الموارد). سرشیر تنک . (منتهی الارب ). || (ص ) شترماده
مناشدةلغتنامه دهخدامناشدة. [ م ُ ش َ دَ ](ع مص ) سوگند بردادن . (المصادر زوزنی ). سوگند خورانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سوگند دادن کسی را به خدا. نِشاد. (از ناظم الاطباء). || با کسی اشعار خواندن . (المصادر زوزنی ).
نشدةلغتنامه دهخدانشدة. [ ن ِ دَ ] (ع مص ) جستن گمشده را. (منتهی الارب ) (از تاج المصادر بیهقی ). نشد. (اقرب الموارد). || تعریف نمودن گمشده را. (از منتهی الارب ). نشد. (اقرب الموارد). || بشناختن کسی را. || سوگند دادن به خدا. (از منتهی الارب ). سوگند بر کسی دادن . (زوزنی ). نشد. در تمام معانی ر
فرشدةلغتنامه دهخدافرشدة. [ ف َ ش َ دَ ] (ع مص ) از همدیگر دور نهادن پای را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).