شدقملغتنامه دهخداشدقم . [ ش َ ق َ ] (اِخ ) گشنی بود مر نعمان بن منذر را: ابل شدقمیات ؛ شتران منسوب بدان گشن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
شدقملغتنامه دهخداشدقم . [ ش َق َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر. (از اقرب الموارد). || (ص ) فراخ کنج دهان . (منتهی الارب ). واسعالشدق و میم زائد است . (از اقرب الموارد). || رجل شدقم ؛ مرد فصیح . (منتهی الارب ).
شداقملغتنامه دهخداشداقم . [ ش ُ ق ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر. (از اقرب الموارد). || (ص ) فراخ کنج دهان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع شود به شدقم .
شادکاملغتنامه دهخداشادکام . (اِخ ) نام برادر فریدون . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان قاطع) : برادر دوبودش دو فرخ همال ازو هر دو آزاده مهتر بسال یکی بود از ایشان کیانوش نام دگر نام پر مایه ٔ شادکام .فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج <span class="h
سدکاملغتنامه دهخداسدکام . [ س َ ] (اِ) از کسی چیزی طلب کردن باشد از روی اضطرار و ضرورت . (آنندراج ) (برهان ).
شدقمیاتلغتنامه دهخداشدقمیات . [ ش َ ق َ می یا ] (ص نسبی ) (ابل ...)، شتران منسوب به گشن نعمان بن منذر موسوم به شدقم . (از منتهی الارب ).
علی شدقمیلغتنامه دهخداعلی شدقمی . [ ع َ ی ِ ؟ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی بن حسن بن علی بن شدقم بن ضامن بن محمدحمزی حسنی مدنی .ملقب به زین الدین . فقیه و محدث بود که در سال 950 هَ . ق . متولد شد و در سال 1033 هَ . ق . در مدینه درگذشت
حسنلغتنامه دهخداحسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن حسن بن علی بن شدقم . رجوع به حسن بن علی بن شدقم شود.
حسینلغتنامه دهخداحسین . [ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن شدقم . شعر و احوال در سلافةالعصر ص 253 آمده است . وی پسر علی بن حسن بن شدقم است . (ذریعه ج 9 ص 248).
شذقمیةلغتنامه دهخداشذقمیة. [ ش َ ق َ می ی َ ] (ع ص نسبی ) شتران برگزیده ٔ منسوب به شذقم . (ازصبح الاعشی ج 2 ص 35). رجوع شود به شدقم و شدقمیات .
شداقملغتنامه دهخداشداقم . [ ش ُ ق ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیر. (از اقرب الموارد). || (ص ) فراخ کنج دهان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع شود به شدقم .
شدقمیاتلغتنامه دهخداشدقمیات . [ ش َ ق َ می یا ] (ص نسبی ) (ابل ...)، شتران منسوب به گشن نعمان بن منذر موسوم به شدقم . (از منتهی الارب ).