شرانیدنلغتنامه دهخداشرانیدن . [ ش ِ / ش ُ دَ ] (مص ) شریدن کنانیدن و فرمودن . (ناظم الاطباء). شران ساختن . رجوع به شران شود.
سرانیدنلغتنامه دهخداسرانیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) لغزانیدن . غلطانیدن . بسوی شیب راندن چیزی را با یک بار سُر دادن .
سراندنفرهنگ فارسی معین(سُ دَ) (مص م .) سُر دادن ، چیزی را روی زمین یا میز یا سطح همواری لغزاندن و به جلو راندن .