شرح اسملغتنامه دهخداشرح اسم . [ ش َ ح ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تعریف به شرح اسم عبارت از تفسیر و تشریح معنای لفظ و تبدیل معنای لغتی به لغت دیگراست و به عبارت دیگر مطلوب در تعریف شرح اسمی بیان معنای اسم شی ٔ است . (فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی ).
شره شرهلغتنامه دهخداشره شره . [ ش ِرْ رَ ش ِرْ رَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول عامه ، پاره پاره (جامه ). (یادداشت مؤلف ). شرمبه شرمبه . شرنبه شرنبه . لقمه لقمه . تکه تکه . رجوع به شرمبه شود.
سره سرهلغتنامه دهخداسره سره . [ س َ رَ / رِ س َ رَ / رِ ] (ق مرکب ) خوب خوب . نیک نیک : اکنون بنشینم سره سره نظر میکنم تا نغزیهای ترا ای اﷲ می بینم . (کتاب المعارف ).
بونیلغتنامه دهخدابونی . (اِخ ) محی الدین یا شرف الدین احمدبن علی القرشی بونی . پیشوایی است متبحر و صاحب تصنیفات بسیار در علم حروف از آن جمله : شمس المعارف الکبری و الوسطی و الصغری و لطائف الاشارات . و او راست : 1 - رساله ٔسرالکریم فی فضل بسم اﷲ الرحمن الرحیم
امهات مطالبلغتنامه دهخداامهات مطالب . [ اُم ْ م َ ت ِ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اهل استدلال در تحقیق و شناسایی اشیاء سه نوع پرسش بکار می برند: 1 - مطلب ما، یعنی سؤال بوسیله ٔ ما و آن نیز بر دو قسم است ، یکی سؤال از «ما»ی شارحه که از آن شناسایی شرح اسم و م
یساوللغتنامه دهخدایساول . [ ی َ وُ ] (ترکی ، اِ) یساور. سواری که ملازم امرا و رجال بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). مأمور تشریفات درباری به طور عام : بنده ٔ آن نگاه خشم آلودکه یساول به مجلسش غضب است . فوقی (از آنندراج ).یساولان حقیقت را
مطلبلغتنامه دهخدامطلب .[ م َ ل َ ] (ع اِ) ج ، مطالب . بازجست . مقصد. مسئله ازعلم . (از اقرب الموارد). جای طلب . (غیاث ) (آنندراج ). مقصد. مراد. مقصود. منظور. جستار. مطلوب . مسئله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محل و موضع طلب . پرسش وسؤال و درخواست و خواهش و عرضداشت و آرزو و مراد ومقصود و است
اصوللغتنامه دهخدااصول . [ اُ ] (ع اِ) ج ِ اصل . اساسها و بیخ و بن ها. (فرهنگ نظام ). اصلها. جمع اصل که بمعنی بیخ است . (آنندراج ) (غیاث ). ریشه ها، و اصول و فروع ؛ ریشه ها و شاخه ها. (ناظم الاطباء).- اصول اظفار ؛ بن های ناخن . || قواعد. قوانین . پایه ها. قواعد
شرحلغتنامه دهخداشرح . [ ش َ ] (ع مص ) گوشت را به قطعات بلند بریدن . (از اقرب الموارد). قطع کردن گوشت را از عضو یا قطع کردن گوشت را از استخوان مانند شرّح . (از تاج العروس ). شرحه کردن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). پاره کردن گوشت . شرحه کردن . (بحر الجواهر). || چیزی را وسعت دادن . (از اقرب المو
شرحفرهنگ فارسی عمید۱. گشودن؛ وسعت دادن؛ فراخ کردن چیزی.۲. آشکار نمودن و بیان کردن مسٲله یا امر غامض؛ توضیح و تفسیر مسٲله یا کلامی تا دیگری آن را بفهمد.۳. (اسم) نوشتهای که در توضیح کتاب، شعر، یا نوشتۀ دیگر نوشته شود.۴. (اسم) نودوچهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸ آیه؛ اَلَمنَشرَح؛ انشراح.&
شرحدیکشنری فارسی به عربیاسطورة , اطروحة , بيان , تفسير , جغرافية , حکاية , رسم تخطيطي , شرح , ظرف , علاقة , قصة , لمعان , هامش , وصف
شرحلغتنامه دهخداشرح . [ ش َ ] (ع مص ) گوشت را به قطعات بلند بریدن . (از اقرب الموارد). قطع کردن گوشت را از عضو یا قطع کردن گوشت را از استخوان مانند شرّح . (از تاج العروس ). شرحه کردن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). پاره کردن گوشت . شرحه کردن . (بحر الجواهر). || چیزی را وسعت دادن . (از اقرب المو
لیشرحلغتنامه دهخدالیشرح . [ ش َ رَ ] (اِخ ) ابن یحیی بن محمد ابومحمد الرعینی . قال ابن یونس شهد فتح مصر و لایعرف له روایة و نقل ابن مندة عن ابن یونس انه قال له ذکرفی الصحابة. (الاصابة ج 6 ص 11). صاحب حسن المحاضرة فی اخبار مصر
منشرحلغتنامه دهخدامنشرح . [ م ُ ش َ رِ ] (ع ص ) گشاده شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گشاده . باز : لشکر اسلام ... به تأیید الهی ... به دلی قوی و سینه ٔ منشرح بر قلب اعدا چاه کردند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 26). به
مشرحلغتنامه دهخدامشرح . [ م َ رَ ](ع اِ) فرج زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). شرم زن . (بحر الجواهر).