شره شرهلغتنامه دهخداشره شره . [ ش ِرْ رَ ش ِرْ رَ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) در تداول عامه ، پاره پاره (جامه ). (یادداشت مؤلف ). شرمبه شرمبه . شرنبه شرنبه . لقمه لقمه . تکه تکه . رجوع به شرمبه شود.
سره سرهلغتنامه دهخداسره سره . [ س َ رَ / رِ س َ رَ / رِ ] (ق مرکب ) خوب خوب . نیک نیک : اکنون بنشینم سره سره نظر میکنم تا نغزیهای ترا ای اﷲ می بینم . (کتاب المعارف ).
یوهانلغتنامه دهخدایوهان . [ ی ُ ] (اِخ ) گوتفرید وتسشتاین (1256 هَ . ق . / 1840 م . - 1323 هَ . ق . / <span class="hl" dir="
خیاریلغتنامه دهخداخیاری . [ ] (اِخ ) ابراهیم بن عبدالرحمن بن علی بن موسی بن خضر خیاری مدنی شافعی . یکی از مشاهیرحدیث و فنون ادب و تاریخ و شعر عرب است که بسال 1037 هَ . ق . زاده شد و بسال 1083 هَ . ق . درگذشت او راست اشعار و رس
مارکوپولولغتنامه دهخدامارکوپولو. [ ک ُ پ ُ ل ُ ] (اِخ ) وی فرزند «نیکوپولو» و از مردم ونیز بود . پدر و عمویش (مافیوپولو)از راه آسیای صغیر و ایران به چین سفر کردند در آن زمان چین شمالی ، مغولستان و ترکستان شرقی و ایران دردست جانشینان چنگیز بود. پولوها مدتی در پکینک (خان بالیغ آن زمان و پکن امروزی )
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن حماد الجوهری مکنی به ابونصر الفارابی . یاقوت گوید: وی خواهرزاده ٔ ابواسحاق فارابی صاحب دیوان ادب است . جوهری درذکاء و زیرکی و علم از اعاجیب زمان بود. اصل او از فاراب از بلاد ترک و امام در لغت و ادب است و خط او در جودت چنان بود که بدان مثل زنند و بی
شرحلغتنامه دهخداشرح . [ ش َ ] (ع مص ) گوشت را به قطعات بلند بریدن . (از اقرب الموارد). قطع کردن گوشت را از عضو یا قطع کردن گوشت را از استخوان مانند شرّح . (از تاج العروس ). شرحه کردن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). پاره کردن گوشت . شرحه کردن . (بحر الجواهر). || چیزی را وسعت دادن . (از اقرب المو
شرحفرهنگ فارسی عمید۱. گشودن؛ وسعت دادن؛ فراخ کردن چیزی.۲. آشکار نمودن و بیان کردن مسٲله یا امر غامض؛ توضیح و تفسیر مسٲله یا کلامی تا دیگری آن را بفهمد.۳. (اسم) نوشتهای که در توضیح کتاب، شعر، یا نوشتۀ دیگر نوشته شود.۴. (اسم) نودوچهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸ آیه؛ اَلَمنَشرَح؛ انشراح.&
شرحدیکشنری فارسی به عربیاسطورة , اطروحة , بيان , تفسير , جغرافية , حکاية , رسم تخطيطي , شرح , ظرف , علاقة , قصة , لمعان , هامش , وصف
شرحلغتنامه دهخداشرح . [ ش َ ] (ع مص ) گوشت را به قطعات بلند بریدن . (از اقرب الموارد). قطع کردن گوشت را از عضو یا قطع کردن گوشت را از استخوان مانند شرّح . (از تاج العروس ). شرحه کردن گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). پاره کردن گوشت . شرحه کردن . (بحر الجواهر). || چیزی را وسعت دادن . (از اقرب المو
لیشرحلغتنامه دهخدالیشرح . [ ش َ رَ ] (اِخ ) ابن یحیی بن محمد ابومحمد الرعینی . قال ابن یونس شهد فتح مصر و لایعرف له روایة و نقل ابن مندة عن ابن یونس انه قال له ذکرفی الصحابة. (الاصابة ج 6 ص 11). صاحب حسن المحاضرة فی اخبار مصر
منشرحلغتنامه دهخدامنشرح . [ م ُ ش َ رِ ] (ع ص ) گشاده شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گشاده . باز : لشکر اسلام ... به تأیید الهی ... به دلی قوی و سینه ٔ منشرح بر قلب اعدا چاه کردند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 26). به
مشرحلغتنامه دهخدامشرح . [ م َ رَ ](ع اِ) فرج زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). شرم زن . (بحر الجواهر).