شرداغلغتنامه دهخداشرداغ . [ ش ِ ] (اِ) جامه ٔ پیشواز آستین کوتاه باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان قاطع).
شیرداغلغتنامه دهخداشیرداغ . (اِ مرکب ) جامه ٔ پیش باز آستین کوتاه . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (ازآنندراج ). || بالش زین . (ناظم الاطباء).
سرداغلغتنامه دهخداسرداغ . [ س ِ ] (اِ مرکب ) نوعی ازآش است . در تداول گناباد خراسان ، سرداغ و سیرداغ رابر نوعی آش که از گاورس (نوعی ارزن ) می پزند اطلاق کنند و آن را بنام توگی سرداغی یا سیرداغی می خوانند.
سرداقلغتنامه دهخداسرداق . [ س َ ] (اِخ ) یا سوداق . اسم شهری است از ولایت قبچاق (در جزیره ٔ کریمه ). رجوع به نخبةالدهر دمشقی ص 21، 106، 145، 146، <span class=