شرقیةلغتنامه دهخداشرقیة. [ ش َ قی ی َ ] (اِخ ) شهرستانی است به مصر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از معجم البلدان ).
شرقیةلغتنامه دهخداشرقیة. [ ش َ قی ی َ ] (اِخ ) محله ای است به نیشابور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
شرقیةلغتنامه دهخداشرقیة. [ ش َ قی ی َ ] (اِخ ) محله ای است به واسط. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
شرقیةلغتنامه دهخداشرقیة. [ ش َ قی ی َ ] (اِخ ) محله ای به بغداد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). محله ای بوده در مغرب بغداد در طرف مشرق باب البصرةو مسجدی داشته موسوم به شرقی . (از معجم البلدان ).
شرکةلغتنامه دهخداشرکة. [ ش َ ک َ ] (ع مص ) مصدر به معنی شِرکَة. (از اقرب الموارد). رجوع به شِرکة شود.
شرکةلغتنامه دهخداشرکة. [ ش َ رَ ک َ ] (ع اِ) دام صیاد. ج ، شَرَک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دام صیاد و آن اخص است از شَرَک . (آنندراج ). دام . (مهذب الاسماء) (دهار) (یادداشت مؤلف ). رجوع به شرک شود.
شرکةلغتنامه دهخداشرکة. [ ش َ رِ ک َ ] (ع مص ) مصدر به معنی شِرکَة. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکت و شِرکَة شود.
شرقةلغتنامه دهخداشرقة. [ ش َ رَ ق َ ] (ع اِ) داغی که بدان گوسپند گوش شکافته را داغ کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
شرقةلغتنامه دهخداشرقة. [ ش َ رِ ق َ ] (ع اِ) آفتاب وقتی که برآید. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شرق و شَرقَة شود. || مشرق . || (ص ) مؤنث شرق . گویند: عین شرقة؛ چشم سرخ خون آلود. (ناظم الاطباء).
حبابیةلغتنامه دهخداحبابیة. [ ح ُ بی ی َ ] (اِخ ) نام دو قریه است به مصر که یکی از آن دو را منستریون نیز نامند، و آن از کوره ٔ شرقیة است . و دیگری را منزل نعمة نیز خوانند و آن نیز شرقیة است . (معجم البلدان ج 3 ص 206).