شروریلغتنامه دهخداشروری . [ ش َ رَ را ] (اِخ ) کوهی است بنی سلیم را. (از منتهی الارب ). کوهی است مشرف بر تبوک در سمت مشرق آن و گویند شروری و رحرحان در ارض بنی سلیم است . (از معجم البلدان ).
سروریلغتنامه دهخداسروری . [ س َرْ وَ ] (حامص مرکب ) ریاست و حکومت و سلطنت و پادشاهی و حکمرانی و فرمانگزاری . (ناظم الاطباء). مهتری و بزرگی . (آنندراج ). بزرگی و خدیوی . تفوق . (ناظم الاطباء) : به سروری و امیری رعیت و لشکرپذیردت ز خدا گر روی بحکم تبار. <p cla
سروریلغتنامه دهخداسروری . [ س ُ ] (اِخ ) محمدقاسم بن حاجی محمد کاشانی ، متخلص به سروری ، مؤلف فرهنگ مجمع الفرس . از مستعدان روزگار بود. در مائه ٔ حادی عشره به هند رسید و در لاهور قیام نمود. سروری گوید:بی دست طلب بدامن پیر زدن کس را نشود مقام عرفان مسکن چون رشته که نگشود رهش تا ننه
بدذاتvillainواژههای مصوب فرهنگستانشخصیت نمایشی شروری که اغلب برای شخصیتهای مثبت نقشههای پلید طرحریزی میکند
زَنِيمٍفرهنگ واژگان قرآنبي اصل ونسب (بعضي گفتهاند به معناي کسي است که از زنا متولد شده ، و خود را به قومي ملحق کرده باشد ، و در واقع از آن قوم و دودمان نباشد . بعضي ديگر گفتهاند : زنيم کسي است که به لئامت و پستي مشهور باشد . بعضي ديگر گفتهاند : کسي است که در شرارت علامتي داشته باشد ، که با آن شناخته شود ، و چون در محفلي
اظلملغتنامه دهخدااظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی است . (آنندراج ). کوهی است بزمین بنی سلیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوهی است بزمین بنی سلیم بحجاز و ابن بری این بیت را برای ابو و جزة انشاد کرده است :یزیف یمانیه لاجزاع بیشةو یعلو شآمیه شروری و اظلما.یاقوت گوید و ابن سکیت بدین
جبال الکواکبلغتنامه دهخداجبال الکواکب . [ ج ِ لُل ْ ک َک ِ ] (اِخ ) سلسله کوههایی است در اندلس که بمقدار سه روز راه در خشکی امتداد مییابد تا بنزدیکی شهر فاس میرسد این کوهها آبادان و معمور و پر خصب و نعمت بود و طوائف شروری در آنجا سکنی داشتند ولی در اثر کثرت فساد و فحشا و راهزنی و آدمکشی و بیدینی و جن
تبوکلغتنامه دهخداتبوک . [ ت َ ] (اِخ ) نام قلعه ای در کنار قلزم که حضرت رسالت (ص ) از کفار گرفتند. (برهان ). حصنی است بر ساحل دریای قلزم . کذا فی عجائب البلدان . (شرفنامه ٔ منیری ). نام موضعی میان حجر و ناحیه ٔ شام که غزوه ٔ آنجا مشهور است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). نام جایی است مابین وادی