شروطیلغتنامه دهخداشروطی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) این نسبت مربوط به نوشتن صکوک و سجلات می باشد. (از انساب سمعانی ). || صکاک . رئیس چک نویس . (از مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). قباله نویس . (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ).
سراطیلغتنامه دهخداسراطی . [ س ُطی ی ] (ع ص ) سیف سراطی ؛ شمشیر بران . || بسیارخوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
صراتیلغتنامه دهخداصراتی . [ ص َ ] (اِخ ) جعفربن محمد الیمان المؤدب المحزّمی . وی از ابی حذافة حدیث کند و از وی محمدبن عبداﷲبن عتاب روایت دارد. (معجم البلدان ).
صِرَاطِيفرهنگ واژگان قرآنراه روشن من( از ماده ( ص ر ط )گرفته شده ، که بمعناي بلعيدن است ، و راه روشن مثل اينکه رهرو خود را بلعيده ، و در مجراي گلوي خويش فرو برده ، که ديگر نميتواند اين سو و آن سو منحرف شود ، و نيز نميگذارد که از شکمش بيرون شود )
چکنویسلغتنامه دهخداچکنویس . [ چ َ / چ ِن ِ ] (نف مرکب ) برات نویس و قباله نویس و مستوفی . (ناظم الاطباء). صکاک . شروطی . ثبات . و رجوع به چک شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن زید شروطی حنفی مکنی به ابوزید. وی در علم الشروط و السجلات سه کتاب نوشته : کبیر، صغیر و متوسط. و نیز او راست : وثائق . و رجوع به ابوزید احمد... شود.
تشرطلغتنامه دهخداتشرط. [ ت َ ش َرْ رُ ] (ع مص ) نیک نگریستن در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تأنق در عمل . (از اقرب الموارد). || بتکلف پذیرفتن شروطی را که بزیان او باشد. (از اقرب الموارد).