شريبدیکشنری عربی به فارسیسرفرود اوردن , ادم بي دست وپا , ادم نادان ونفهم , بيشعور دانستن , ريشخندکردن , نفهمي نشان دادن , ولگردي کردن
شربلغتنامه دهخداشرب . [ ش َ ] (اِ) کتانی است بسیار لطیف مصریان را و زردوزش به میان بندند. (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 201). کتان نازک تنک وباریک که بر سر بندند و پیراهن کنند. (انجمن آرا) (آنندراج ). جامه ای از کتان رقیق که بیشتر در مصر بافند. (یادداشت مؤلف )
شربلغتنامه دهخداشرب . [ ش َ / ش َ رِ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مکه ٔ معظمه . (منتهی الارب ). واقعه ٔ فجار عظمی در این محل بوده است . (از معجم البلدان ).
شربلغتنامه دهخداشرب . [ ش َ / ش ِ / ش ُ ] (ع مص ، اِمص ) مشرب . تشراب . نوشیدن آب را یا شَرب مصدر است و بالضم و الکسر اسم مصدر. (منتهی الارب ). آب را با جرعه نوشیدن یا آنکه شَرب مصدر است و به «ضم »و به «کسر» دو اسم مصدرند و
شریبلغتنامه دهخداشریب . [ ش َ ] (اِخ ) نام شهری . (ناظم الاطباء). شهری است میان مکه و بحرین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
شریبلغتنامه دهخداشریب . [ ش َ ] (ع ص ، اِ) آب قابل آشامیدن . (ناظم الاطباء). آب که آشامیدن را شاید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || آبی که نه شور باشد و نه خوش . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به شَروب شود. || آبکش . (منتهی الارب ) (ناظم
شریبلغتنامه دهخداشریب . [ ش ِرْ ری ] (ع ص ) نیک شراب خوار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). می خواره . (مهذب الاسماء). کثیرالشرب . (اقرب الموارد). || آزمند شراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شریبةلغتنامه دهخداشریبة. [ ش َ ب َ ] (ع ص ) گوسپندانی که آب خورده بازگردند و در پی یکدیگر روند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).