شستمینلغتنامه دهخداشستمین . [ ش َ ت ُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) شستم . صفت توصیفی عددی ، چیزی که در مرتبه ٔ شصت واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شستم و شصتمین شود.
شصتمینلغتنامه دهخداشصتمین . [ ش َ ت ُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) شصتم . چیزی که در مرتبه ٔ شصت واقع شود. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شصتم و شصت شود.
سستپیمانفرهنگ مترادف و متضادبدعهد، سستعهد، سستوفا، پیمانشکن، سستپیوند، بیوفا، عهدشکن، عهدگسل ≠ سختپیمان، وفادار، وفامند
شستملغتنامه دهخداشستم . [ ش َ ت ُ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) شستمین . صفت توصیفی عددی ؛ چیزی که در مرتبه ٔ شصت واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) : به شستم سال چون ماهی در شستم به حلقم در، تو ای شستم قوی شستی . ناصرخسرو.رجوع به شست و شستمین