لغتنامه دهخدا
شفلح . [ ش َ ف َل ْ ل َ ] (ع ص ) شرم زن که ستبرلب فراخ فروهشته باشد. || زن فراخ شرمی که لبهای شرمش ستبر بود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || مرد فراخ بینی بزرگ لب فروهشته . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).