شقلاقلغتنامه دهخداشقلاق . [ ش َ / ش ُق ْ ق ِل ْ لا ] (ترکی ، ص ) سخت شوخگن . سخت چرکین . (یادداشت مؤلف ).
شکلکلغتنامه دهخداشکلک . [ ش َ / ش ِ ل َ ] (اِ مصغر) ادا. دهن کجی . عمل والوچانیدن . دلام . ذلام . (یادداشت مؤلف ). ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو. (فرهنگ فارسی معین ).- شکلک به کسی ساختن ؛ به کسی بازخمانیدن . ادای او را در
شکلکفرهنگ فارسی عمیدتغییر دادن شکل و حالت اعضای صورت برای مسخره کردن یا خنداندن.⟨ شکلک درآوردن: (مصدر لازم) ادا درآوردن با اعضای صورت.
صقلغلغتنامه دهخداصقلغ. [ ] (اِخ ) (فروریختن چشمه ) شهرهائی است که در طرف جنوبی یهودا واقع است (صحیفه ٔ یوشع 15:31) که بعد از چندی به شمعون داده شد. (صحیفه ٔ یوشع 19:<span class="hl" dir="ltr"
شکلکفرهنگ فارسی معین(ش لَ) [ ع - فا. ] (عا.) ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو. ؛ ~ درآوردن ادا و اطوار درآوردن برای خنداندن و یا مسخره کردن .