شقیراءلغتنامه دهخداشقیراء. [ ش ُ ق َ ] (اِخ ) عایشه ام المؤمنین . (امتاع الاسماع ج 1 ص 512). رجوع به عایشة شود.
شقراءلغتنامه دهخداشقراء. [ ش َ ] (اِخ ) نام مادیانی که خودش و صاحبش هر دو کشته شدند.- امثال : اشأم من الشقراء . (ناظم الاطباء). اسب شیطان بن لاطم که خود و صاحبش کشته شدند، گویند: اشأم من الشقراء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).||
شقراءلغتنامه دهخداشقراء. [ ش َ ] (ع ص ) مؤنث اشقر. زن سرخ و سپید. ج ، شُقْر، شُقْران . (ناظم الاطباء).
شکرالغتنامه دهخداشکرا. [ ش ُ رُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمد شهاب الدین احمدبن زین الدین امامی رومی حنفی . از دانشمندان قرن نهم هجری بود. او راست : 1- انیس العارفین . 2- منهاج الرشاد (به فارسی ). 3</spa
شکرپالغتنامه دهخداشکرپا. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (ص مرکب ) به معنی لنگ و آنکه لنگی داشته باشد. (غیاث ). به معنی لنگ است . (آنندراج ) : دویدن خواست پیش از حور رضوان بهر نظاره دل حوران به پابوسی شکرپا کرده رضوان را. <p class=
شکرپایلغتنامه دهخداشکرپای . [ ش َ ک َ ] (ص مرکب ) شکرپا. لنگ . (آنندراج ) : سخن می بشکنی یا وقت گفتن ز تنگی ّ دهانت شد شکرپای . حسن دهلوی (از آنندراج ).و رجوع به شکرپا شود.
بینةلغتنامه دهخدابینة. [ ن َ ] (اِخ ) بنیة. منزلی است در راه حجاج یمامة میان شیح و شقیراء. (از معجم البلدان ).