طرحوارهschemaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از دانش اولیه در باب یک مفهوم یا ماهیت که بهمثابۀ الگویی برای ادراک، تعبیر، تخیل یا حل مسئله عمل میکند
طرحوارۀ ادراکیperceptual schemaواژههای مصوب فرهنگستانالگوهای شناختی یک فرد که چهارچوبی ارجاعی را برای پاسخ به محرکهای محیطی ایجاد میکند
طرحوارة پایگاهدادهdatabase schemaواژههای مصوب فرهنگستانطرحی کلی که شیوة سازماندهی و ساختاربندی منطقی یک پایگاه را نشان میدهد
طرحوارة تصویریimage schemaواژههای مصوب فرهنگستانبازنمایی مفهومی انتزاعی در ذهن ناشی از تجربیات بدنمند (embodied) روزمرة انسان در تعامل با محیط
سمالغتنامه دهخداسما. [ س ُ ] (اِ) مشروبی بود که هندوان بر آتش مقدس می افشاندند. (تاریخ تمدن قدیم ایران ).
درشدنفرهنگ فارسی عمید۱. شلیک شدن.۲. [قدیمی] مردن.۳. [قدیمی] رفتن.۴. [قدیمی] مشغول شدن.۵. [قدیمی] مخلوط شدن.۶. [قدیمی] درآمدن؛ داخل شدن.
بنهفرهنگ فارسی عمید۱. بار و اسباب سفر.۲. [قدیمی] جا؛ مکان.۳. [قدیمی] خانه.۴. [قدیمی] رخت؛ لباس.۵. [قدیمی] مال؛ دارایی.
فرخفرهنگ فارسی عمید۱. مبارک؛ میمون؛ خجسته.۲. [قدیمی] زیباروی.۳. [قدیمی] کامیاب؛ خوشبخت.۴. [قدیمی] محترم؛ ارجمند؛ بزرگوار.۵. [قدیمی] خوشایند.۶. [قدیمی] نیک.۷. (شبه جمله) [قدیمی] خوشا؛ نیکا؛ حبذا.
شمالغتنامه دهخداشما. [ ش َ ] (ص )برهنه . عریان . || (اِ) قرصی از داروهای خوشبو که جهت خوشبو کردن منزل در روی آتش انداخته بخور دهند. شمامه . (ناظم الاطباء). رجوع به شمامه شود.
شمالغتنامه دهخداشما. [ ش َ ] (ع اِ) شمع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || موم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شمالغتنامه دهخداشما. [ ش ُ ] (ضمیر) ضمیر جمع مخاطب . ضمیر شخصی منفصل دوم شخص جمع. انتم . کم . انتن . (یادداشت مؤلف ) : کدام است مرد از شما نام خواه که آید پدید از میان سپاه . فردوسی .دل خرابی می کند دلدار را آگه کنیدزینهار ای
شمافرهنگ فارسی عمیدضمیر دومشخص جمع؛ ضمیر جمع مخاطب. Δ از باب احترام بهجای ضمیر دومشخص مفرد نیز به کار میرود.
شمالغتنامه دهخداشما. [ ش َ ] (ص )برهنه . عریان . || (اِ) قرصی از داروهای خوشبو که جهت خوشبو کردن منزل در روی آتش انداخته بخور دهند. شمامه . (ناظم الاطباء). رجوع به شمامه شود.
شمالغتنامه دهخداشما. [ ش َ ] (ع اِ) شمع. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || موم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شمالغتنامه دهخداشما. [ ش ُ ] (ضمیر) ضمیر جمع مخاطب . ضمیر شخصی منفصل دوم شخص جمع. انتم . کم . انتن . (یادداشت مؤلف ) : کدام است مرد از شما نام خواه که آید پدید از میان سپاه . فردوسی .دل خرابی می کند دلدار را آگه کنیدزینهار ای
میشمالغتنامه دهخدامیشما. (اِ مرکب ) درختی است که آن را همیشه بهار گویند و همیشه سبز می باشد و به تازی آن را حی العالم خوانند و میشما و میشبا مخفف همیشه بهار است . (انجمن آرا) (آنندراج ). میشا. میش بهار. همیشه بهار. گلی است همیشه سبز و خرم . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به میش بهار و میشا و همیش
مشمالغتنامه دهخدامشما. [ م ُ ش َم ْ ما ] (از ع ،اِ) در تداول عوام ، مشمع. (یادداشت مؤلف ). مشمع و پارچه ٔ اندوده شده از موم . موم جامه . (ناظم الاطباء).