شناختنلغتنامه دهخداشناختن . [ ش ِ ت َ ] (مص ) واقف شدن و معرفت حاصل کردن . (ناظم الاطباء). عرفان . عالم بودن . (یادداشت مؤلف ). علم پیدا کردن بر چیزی . آگاهی یافتن . معرفت و علم پیدا کردن : آن را که با مکوی و کلابه بود شماربربط کجا شناسد و چنگ و چغانه را. <p
recognisableدیکشنری انگلیسی به فارسیقابل تشخیص است، قابل تشخیص، مشخص، شناختنی، باز شناختنی، شناخت پذیر
ناشناختنیلغتنامه دهخداناشناختنی . [ ش ِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شناختن نیست . که آن را نتوان شناخت . مقابل شناختنی . رجوع به شناختنی شود.
نشناختنیلغتنامه دهخدانشناختنی . [ ن َ ش ِ ت َ / ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) ناشناختنی . غیرقابل شناختن . مقابل شناختنی . رجوع به شناختنی شود.
ناشناختنیلغتنامه دهخداناشناختنی . [ ش ِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل شناختن نیست . که آن را نتوان شناخت . مقابل شناختنی . رجوع به شناختنی شود.
نشناختنیلغتنامه دهخدانشناختنی . [ ن َ ش ِ ت َ / ن َ ت َ ] (ص لیاقت ) ناشناختنی . غیرقابل شناختن . مقابل شناختنی . رجوع به شناختنی شود.