شنبذلغتنامه دهخداشنبذ. [ شَم ْ ب َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن شنبذ. قاضی دینور. محدث است . (منتهی الارب ).
شنبذلغتنامه دهخداشنبذ. [ شَم ْ ب ِ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب شون بوذی : یقولون لی شنبذ و لست مشنبذاًطوال اللیالی او یزول ثبیر. ابوالمهدی (از المعرب جوالیقی ص 9).و رجوع به همان کتاب ص <span class="hl
شنبثلغتنامه دهخداشنبث . [ شَم ْ ب َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). أسد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شنبثلغتنامه دهخداشنبث . [ شُم ْ ب َ ] (ع ص ) درشت از هر چیزی . (منتهی الارب ). ناهموار و درشت و صلب . (ناظم الاطباء).
شنبدلغتنامه دهخداشنبد. [ شَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ) شنبه را گویند که روز اول هفته است . (برهان ) (آنندراج ). روز شنبه . (جهانگیری ). روز اول هفته یعنی روز شنبه . (ناظم الاطباء). یوم السبت . اول هفته : ز اردیبهشت روزی ده رفته روز شنبد<b
شنبدفرهنگ فارسی عمیدشنبه؛ روز اول هفته: ◻︎ به فال نیک به روز مبارک شنبد / نبیذ گیر و مده روزگار نیک به بد (منوچهری: ۲۱).
شون بوذیلغتنامه دهخداشون بوذی . [ شوم ْ ] (جمله ٔ استفهامی ) صورت دگرگون شده و نادرست کلمه ٔ شنبد. رجوع به شنبد و شنبذ و شنبه و المعرب جوالیقی ص 210 شود.
شنبهلغتنامه دهخداشنبه . [ شَم ْ ب َ/ ب ِ / ب ِه ْ ] (اِ) شنبد. شنبذ. نام روز اول هفته باشد. (برهان ). نام اولین روز ایام هفته است و تا شش روز مکرر شود. و آن را شنبد با دال نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). روز اول هفته .