شنيعدیکشنری عربی به فارسیبا شرارت بي پايان , بيرحم , ستمگر , سبع , زشت , شنيع , شرير , ظالم , فجيح , تاثر اور , نابکار , بدکار , ناهنجار
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
تاسهکِشpurse seiner, seine boat, seiner, purse boatواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شناور ماهیگیری که تاسه به پاشنۀ آن متصل میشود
تاسهpurse seine, purse, seine, purse net, seine netواژههای مصوب فرهنگستاننوعی تور ماهیگیری که با بسته شدن بخش انتهایی، به یک کیسه بدل میشود و ماهیان و دیگر آبزیان نمیتوانند از آن خارج شوند
شنیعلغتنامه دهخداشنیع. [ ش َ ] (ع ص ) زشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (دهار). بد و زشت . (غیاث اللغات ). قبیح . فظیع : چه بود زین شنیعتر بیدادلحن داود و کر مادرزاد. سنائی .در این حال در جرجان وبائی شنیع ظاهر شد.(ترجمه ٔ تاری
شنیعةلغتنامه دهخداشنیعة. [ ش َ ع َ ] (ع ص ) تأنیث شنیع. ج ، شنایع. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شنیع شود.
شنیعدیکشنری فارسی به انگلیسیflagrant, foul, grotesque, gruesome, heinous, murderous, outrageous, reprehensible, ugly