شنگولیلغتنامه دهخداشنگولی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شنگول . رجوع به شنگول شود : غلام همت شنگولیان و رندانم نه زاهدان که نظر میکنند پنهانت . سعدی . || دزد و راهزن : ما لولی و شنگولی بی مکسب ومشغولی ج
سنچولیواژهنامه آزادنام طایفه ای بزرگ دراستان سیستان وبلوچستان- سن:گیاهی مقاوم به کم آبی چول:بیابان بی آب وعلف- استعاره ازانسان مقاوم وسرسخت وجنگجو دارد san choo li - س(فتحه)-ن(ساکن)-چو(و)-لی
کیففرهنگ مترادف و متضاد۱. تلذذ، خوشی، سرمستی، شنگولی، عیش، لذت، مستی، نشئه ۲. داروینشئهزا، مخدر ۳. چونی، کیفیت ≠ خماری، کم
شنگوللغتنامه دهخداشنگول . [ ش َ ] (ص ) سخت شادان و خرم . (آدمی ) سرخوش نیم مست . بانشاط. باروح . دل زنده . فیران . کسی که بر اثر خوردن شراب یا به علت توفیق یافتن در کار و پیروز شدن بر مشکلات خویش خوشحال و بانشاط شده باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). || شوخ و ظریف و زیبا. (برهان ). شوخ و زیبا.