شنگول و منگوللغتنامه دهخداشنگول و منگول . [ ش َ ل ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) این دو کلمه در تداول عامه بیشتر برای بچه های بزبز قندی استعمال می شود و گاه پدر و مادر در مقام تحبیب فرزندان خود را چنین می نامند. اما به معنی شنگول نیز گاهی استعمال می شود و در این صورت باید منگول را از توابع آن و به هم
نشانک تحلیلی، سیگنال تحلیلیanalytic signalواژههای مصوب فرهنگستانتابعی مختلط که بخشهای حقیقی و موهومی آن تبدیل هیلبرت یکدیگر بهشمار میآیند
نشانک مغناطیسی،سیگنال مغناطیسیmagnetic signalواژههای مصوب فرهنگستانمؤلفة اندازهگیریشدهای از میدان مغناطیسی مشاهدهشده
پالایة نشانک تحلیلی،پالایة سیگنال تحلیلیanalytic signal filterواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خوارزمی/ الگوریتم پردازش که سه گرادیان متعامد میدان مغناطیسی کل را برای بهدست آوردن نشانک تحلیلی/ سیگنال تحلیلی محاسبه میکند
روش نشانک تحلیلی،روش سیگنال تحلیلیanalytic signal methodواژههای مصوب فرهنگستانروشی بر پایة شیوههای مختلف پردازش براساس مفهوم نشانک تحلیلی/ سیگنال تحلیلی
منگوللغتنامه دهخدامنگول . [ م َ ] (اِخ ) شنگول و منگول و حپک انگور، نام سه بزغاله است که در قصه ٔ شنگول و منگول ، فرزندان بز هستند و گرگ شنگول و منگول را می خورد و بز با شاخ خود آنها را از شکم گرگ بیرون می آورد. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ). || (ص ) بچه ٔ زیبا و بانمک و دلپذیر و شاد و بان
شنگوللغتنامه دهخداشنگول . [ ش َ ] (ص ) سخت شادان و خرم . (آدمی ) سرخوش نیم مست . بانشاط. باروح . دل زنده . فیران . کسی که بر اثر خوردن شراب یا به علت توفیق یافتن در کار و پیروز شدن بر مشکلات خویش خوشحال و بانشاط شده باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). || شوخ و ظریف و زیبا. (برهان ). شوخ و زیبا.
شنگوللغتنامه دهخداشنگول . [ ش َ ] (ص ) سخت شادان و خرم . (آدمی ) سرخوش نیم مست . بانشاط. باروح . دل زنده . فیران . کسی که بر اثر خوردن شراب یا به علت توفیق یافتن در کار و پیروز شدن بر مشکلات خویش خوشحال و بانشاط شده باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). || شوخ و ظریف و زیبا. (برهان ). شوخ و زیبا.
شنگولدیکشنری فارسی به انگلیسیcheerful, frisky, frolicker, frolicsome, high-spirited, jaunty, jocosely, jocund, jolly, light, lively, merry, perky, rollicking, spirited, sprightly, tipsy
شنگوللغتنامه دهخداشنگول . [ ش َ ] (ص ) سخت شادان و خرم . (آدمی ) سرخوش نیم مست . بانشاط. باروح . دل زنده . فیران . کسی که بر اثر خوردن شراب یا به علت توفیق یافتن در کار و پیروز شدن بر مشکلات خویش خوشحال و بانشاط شده باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ). || شوخ و ظریف و زیبا. (برهان ). شوخ و زیبا.
شنگولدیکشنری فارسی به انگلیسیcheerful, frisky, frolicker, frolicsome, high-spirited, jaunty, jocosely, jocund, jolly, light, lively, merry, perky, rollicking, spirited, sprightly, tipsy