شهادتلغتنامه دهخداشهادت . [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) مأخوذ از شهادة تازی . گواهی دادن . (غیاث اللغات ). گواهی : دیگر دوات آوردند از دیوان رسالت بنهادند و خواجه ٔ بزرگ و حاضران خطهای خویش در معنی شهادت نبشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 295).
سعادتلغتنامه دهخداسعادت . [ س َ دَ ] (ع اِمص ) سعادة : حسودانت را داده بهرام نحس ترا بهره کرده سعادت زواش . اورمزدی .از درگه شهنشه مسعود با سعادت زیبا به پادشاهی دانا به شهریاری . منوچهری .گفتم [ اب
certifiesدیکشنری انگلیسی به فارسیگواهینامه، تصدیق کردن، شهادت کتبی دادن، مطمئن کردن، تضمین کردن، گواهی کردن، صحت و سقم چیزی را معلوم کردن
certifyدیکشنری انگلیسی به فارسیگواهینامه، تصدیق کردن، شهادت کتبی دادن، مطمئن کردن، تضمین کردن، گواهی کردن، صحت و سقم چیزی را معلوم کردن
certifyingدیکشنری انگلیسی به فارسیصدور گواهینامه، تصدیق کردن، شهادت کتبی دادن، مطمئن کردن، تضمین کردن، گواهی کردن، صحت و سقم چیزی را معلوم کردن
اشهددیکشنری عربی به فارسیگواهي دادن , شهادت دادن , سوگند ياد کردن , تصديق امضاء کردن , تصديق کردن , صحت وسقم چيزي را معلوم کردن , شهادت کتبي دادن , مطملن کردن , تضمين کردن , گواهي کردن
شهادتلغتنامه دهخداشهادت . [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) مأخوذ از شهادة تازی . گواهی دادن . (غیاث اللغات ). گواهی : دیگر دوات آوردند از دیوان رسالت بنهادند و خواجه ٔ بزرگ و حاضران خطهای خویش در معنی شهادت نبشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 295).
شهادتفرهنگ فارسی عمید۱. گواهی دادن.۲. (حقوق، فقه) بیان کردن آنچه به چشم دیده شده در نزد حاکم و قاضی.۳. (فقه) گواهی دادن به یگانگی خدا.۴. شهید شدن؛ کشته شدن در راه خدا.
شهادتفرهنگ فارسی معین(شَ دَ) [ ع . شهادة ] (مص ل .) 1 - گواهی دادن . 2 - کشته شدن در راه خدا. 3 - کلمة اشهدان لااله الا الله.
شهادتلغتنامه دهخداشهادت . [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) مأخوذ از شهادة تازی . گواهی دادن . (غیاث اللغات ). گواهی : دیگر دوات آوردند از دیوان رسالت بنهادند و خواجه ٔ بزرگ و حاضران خطهای خویش در معنی شهادت نبشتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 295).
خیمه ٔ شهادتلغتنامه دهخداخیمه ٔ شهادت . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ ش َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشاره بشریعت می باشد که در خیمه نگاه داشته میشد و همواره بر تسلط و تقدس حضرت واجب الوجود شاهد می بود و یا اشاره بظهورخدای تعالی در آن
شهادتفرهنگ فارسی عمید۱. گواهی دادن.۲. (حقوق، فقه) بیان کردن آنچه به چشم دیده شده در نزد حاکم و قاضی.۳. (فقه) گواهی دادن به یگانگی خدا.۴. شهید شدن؛ کشته شدن در راه خدا.
عالم شهادتلغتنامه دهخداعالم شهادت . [ ل َ م ِ ش َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جهان جسمانی و اجسام و مادیات است که عالم ملک و ناسوت هم گویند. (اسفار ج 3 ص 65). عالم خلق که عبارت است از عالم مادی مانند افلاک و عناصر و موالید که عال