شهرآزادلغتنامه دهخداشهرآزاد. [ ش َ ] (اِخ ) خمانی بنت بهمن بن اسفندیار، و به روایتی چنان است که این خمانی لقبی است اما نام او شهرآزاد بوده ست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 15).
شهرآزادلغتنامه دهخداشهرآزاد. [ ش َ ] (اِخ ) نام شهری است . (برهان ) (ناظم الاطباء). شهرآزادیه . (ناظم الاطباء) : بنفشه زیر وز بر شاخ سوسن چو بردیبای زنگاری مزمربه شادروان شهرآزاد ماند که اسکندر بر او پاشید گوهر. دقیقی .رجوع به
شهرزادلغتنامه دهخداشهرزاد. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) مخفف شهرزاده . زاده ٔ شهر. اهل . وطنی . بومی . مقابل اجنبی و غریب و خارجه و خارجی . (یادداشت مؤلف ).
شهرزادلغتنامه دهخداشهرزاد. [ ش َ ] (اِخ ) چهرزاد. چهرآزاد. شیرزاد. دختری زیبا که داستانهای الف لیلة و لیلة (هزار و یکشب ) از زبان او نقل شده است . (از فرهنگ فارسی معین ).
شهریزاد و پرویزلغتنامه دهخداشهریزاد و پرویز. [ ش َ دُ پ َرْ ] (اِخ ) نام داستانی ایرانی که در قدیم آنرا بعربی ترجمه کرده اند. (ابن الندیم ).
شهرآزادیهلغتنامه دهخداشهرآزادیه . [ ش َی َ ] (اِخ ) نام شهری است که اردشیربن شیرویه پادشاه آنجا را زهر داد و بکشت و آن شهر را متصرف شد. و شهرآزاد بنظر آمده است . (جهانگیری ) (برهان ).
شهرآزادیهلغتنامه دهخداشهرآزادیه . [ ش َی َ ] (اِخ ) نام شهری است که اردشیربن شیرویه پادشاه آنجا را زهر داد و بکشت و آن شهر را متصرف شد. و شهرآزاد بنظر آمده است . (جهانگیری ) (برهان ).