شهرتلغتنامه دهخداشهرت . [ ش ُ رَ ] (از ع ، اِمص ، اِ) آوازه . صیت . اشتهار. نامبرداری . بلندآوازگی . معروفیت . نام آوری . (یادداشت مؤلف ). اشتهار. (از ناظم الاطباء) : شهرت آفت است و همه آن خواهند و خمول راحت است و همه از آن گریزند. (کیمیای سعادت ). رجوع به شهرة شود.<b
شهرتفرهنگ فارسی عمید۱. مشهور شدن به بدی و رسوایی یا به نیکی و نیکنامی.۲. (اسم) [عامیانه] نام خانوادگی.۳. [قدیمی] فاش گشتن امری؛ آشکار شدن؛ ظاهر شدن.
شهرتدیکشنری فارسی به انگلیسیcelebrity, dignity, éclat, fame, honor, luster, name, popularity, prestige, publicity, recognition, renown, repute, tag
آوازهلغتنامه دهخداآوازه . [ زَ / زِ ] (اِ) آوا. آواز. صوت : دل چو خم چند برآوازه نهی ناید آواز جز از خم ّ تهی . جامی .مشو غافل ز گردیدن که روزی در قدم باشدهمین آوازه می آید ز سنگ آسیا بیرون .<br
شهرتلغتنامه دهخداشهرت . [ ش ُ رَ ] (از ع ، اِمص ، اِ) آوازه . صیت . اشتهار. نامبرداری . بلندآوازگی . معروفیت . نام آوری . (یادداشت مؤلف ). اشتهار. (از ناظم الاطباء) : شهرت آفت است و همه آن خواهند و خمول راحت است و همه از آن گریزند. (کیمیای سعادت ). رجوع به شهرة شود.<b
شهرتفرهنگ فارسی عمید۱. مشهور شدن به بدی و رسوایی یا به نیکی و نیکنامی.۲. (اسم) [عامیانه] نام خانوادگی.۳. [قدیمی] فاش گشتن امری؛ آشکار شدن؛ ظاهر شدن.
شهرتدیکشنری فارسی به انگلیسیcelebrity, dignity, éclat, fame, honor, luster, name, popularity, prestige, publicity, recognition, renown, repute, tag
شهرتلغتنامه دهخداشهرت . [ ش ُ رَ ] (از ع ، اِمص ، اِ) آوازه . صیت . اشتهار. نامبرداری . بلندآوازگی . معروفیت . نام آوری . (یادداشت مؤلف ). اشتهار. (از ناظم الاطباء) : شهرت آفت است و همه آن خواهند و خمول راحت است و همه از آن گریزند. (کیمیای سعادت ). رجوع به شهرة شود.<b
شهرتفرهنگ فارسی عمید۱. مشهور شدن به بدی و رسوایی یا به نیکی و نیکنامی.۲. (اسم) [عامیانه] نام خانوادگی.۳. [قدیمی] فاش گشتن امری؛ آشکار شدن؛ ظاهر شدن.