شحریلغتنامه دهخداشحری . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شحر واقع در عمان . (از انساب سمعانی ). منسوب به شحر ساحل میان عمان و عدن و عنبر شحری را از این ساحل آرند. (از یادداشت مؤلف ).
شحریلغتنامه دهخداشحری . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) محمدبن عمر اصغر. شاعر و از اهل شحر است . (از منتهی الارب ).
شحریلغتنامه دهخداشحری . [ ش َ / ش ِ ] (اِخ ) محمدبن معاذ. محدث و از ساحل شحر است . (از منتهی الارب ).
شعریلغتنامه دهخداشعری . [ش َ را / ش ُ را / ش ِ را ] (ع اِمص ) شعر. (ناظم الاطباء). دانستن و دریافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به شعر شود.
شعریلغتنامه دهخداشعری . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شعر و نظم . (ناظم الاطباء).- قیاس شعری ؛ نوعی قیاس از منطق . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (یادداشت مؤلف ).رجوع به شعر شود.
شهریلغتنامه دهخداشهری . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر عربی ، که ماه باشد. (از یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء).
شهریارانشاهلغتنامه دهخداشهریارانشاه . [ ش َ ] (اِخ ) از منجمان است . او را زیجی است ، و ابوریحان گوید: او اول روز را از نیمه ٔ شب گرفته است . (یادداشت مؤلف ).
شهریلغتنامه دهخداشهری . [ ش َ ] (اِخ ) قریه ای است دوفرسنگی کمتر جنوبی کاکی به فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).