شهنولغتنامه دهخداشهنو. [ ش ِ ن َ / نُو ] (اِ) نان کلیچه ٔ نازک . || پاره و قطعه . (از ناظم الاطباء).
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
شحناءلغتنامه دهخداشحناء.[ ش َ ] (ع اِمص ) دشمنی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). دشمنی که دل کس را پر کرده باشد. (از اقرب الموارد). || منافسه . مبارات . (یادداشت مؤلف ).
شهنایلغتنامه دهخداشهنای . [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاه نای . سرنا. سورنای . (برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به شاهنای شود.
شهنوازلغتنامه دهخداشهنواز. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه است و 490 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شهنوازلغتنامه دهخداشهنواز. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) نام طایفه ای است که در منطقه ٔمکران سکنی دارند و پیشتر یاراحمدزائی گفته میشد.
شهنوازلغتنامه دهخداشهنواز. [ ش َ ن َ] (ن مف مرکب ) شاه نواز. نواخت یافته از شاه . که شاه او را نوازد. || (نف مرکب ) نوازنده ٔ شاه .
شهنوازلغتنامه دهخداشهنواز. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه است و 490 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
شهنوازلغتنامه دهخداشهنواز. [ ش َ ن َ ] (اِخ ) نام طایفه ای است که در منطقه ٔمکران سکنی دارند و پیشتر یاراحمدزائی گفته میشد.
شهنوازلغتنامه دهخداشهنواز. [ ش َ ن َ] (ن مف مرکب ) شاه نواز. نواخت یافته از شاه . که شاه او را نوازد. || (نف مرکب ) نوازنده ٔ شاه .