شوق ذوقلغتنامه دهخداشوق ذوق . [ ش َ / شُو ذَ / ذُو ] (اِ مرکب ) خرسندی . خوشی . خواهش . آرزوی . رغبت . (ناظم الاطباء). رجوع به شوق و ذوق شود.
تونل شوکshock tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در آن سیال با سرعت بالا جریان مییابد و شوکهایی با ماخ 6 تا 25 تولید میکند
لولۀ شوکshock tubeواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که در پژوهشهای فوقِصوتی کاربرد دارد و در آن سیال با فشار بالا جریان مییابد و در آزمونگاه به سرعت بسیار بالایی میرسد
مرحلۀ شوک و انکارdenial and shock stageواژههای مصوب فرهنگستاننخستین مرحله از پنج مرحلۀ فرایند مرگ که دورۀ زودگذر و حادی است و در آن فرد با شناسایی و پذیرش اینکه به یک بیماری کشنده مبتلاست، دچار اضطراب شدیدی میشود
شوق و ذوقلغتنامه دهخداشوق و ذوق . [ ش َ / شُو ق ُ ذَ / ذُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شوق ذوق . خرسندی و خوشحالی .
حماسدیکشنری عربی به فارسیهواخواهي با حرارت , شوروذوق , غيرت , جديت , الهام , وجدوسرور , اشتياق , شور , تهييج , فراواني , بسياري , وفور , فرط فيض , کثرت , جانفشاني , شوق , ذوق , حرارت , حميت , گرمي , تعصب , خير خواهي , غيور , متعصب
شوقلغتنامه دهخداشوق . [ ش َ ] (ع اِمص ) آزمندی نفس و میل خاطر.ج ، اشواق . (منتهی الارب ). آرزومندی . (المصادر زوزنی )(مهذب الاسماء). آرزومندی . بویه . (از یادداشت مؤلف ). خواست . غرض . (از منتهی الارب ). نیاز. (فرهنگ اسدی ).رغبت و اشتیاق و منتهای آرزوی نفس و میل خاطر. (ناظم الاطباء). خواهان
شوقلغتنامه دهخداشوق . (ع ص ، اِ) ج ِ اَشْوَق . (منتهی الارب ). عشاق . (اقرب الموارد). عاشقان . (منتهی الارب ). مشتاقان . رجوع به اشوق شود.
شوقلغتنامه دهخداشوق . [ ش َ ] (ع مص ) بستن طناب را به میخ و استوار کردن و آویختن : شاق الطنب الی الوتد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بستن طناب را به میخ و محکم کردن آن را (از باب نصر). (ناظم الاطباء). || برپای کردن مَشک را به دیوار: شاق القربة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الا
شوقلغتنامه دهخداشوق . [ ش َ وَ ] (اِ) صورتی است از شَبَه ، شَوه . سبج . جزع . حجرالبحیرة. (یادداشت مؤلف ). - مِثل ِ شَبَه یا مِثل ِ شَوَق ؛ در تداول زنان ، سخت سیاه و شفاف (در موی ). (از یادداشت مؤلف ). رجوع به شَبَه و شَوه و سبج شود.
شوقلغتنامه دهخداشوق . [ ش َ ] (ع اِمص ) آزمندی نفس و میل خاطر.ج ، اشواق . (منتهی الارب ). آرزومندی . (المصادر زوزنی )(مهذب الاسماء). آرزومندی . بویه . (از یادداشت مؤلف ). خواست . غرض . (از منتهی الارب ). نیاز. (فرهنگ اسدی ).رغبت و اشتیاق و منتهای آرزوی نفس و میل خاطر. (ناظم الاطباء). خواهان
چشمه شوقلغتنامه دهخداچشمه شوق . [ چ َ م َ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
خال معشوقلغتنامه دهخداخال معشوق . [ ل ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خال که بر بشره یا بدن محبوبه باشد و در نزدعاشق باارزش جلوه کند .
شوقلغتنامه دهخداشوق . (ع ص ، اِ) ج ِ اَشْوَق . (منتهی الارب ). عشاق . (اقرب الموارد). عاشقان . (منتهی الارب ). مشتاقان . رجوع به اشوق شود.
شوقلغتنامه دهخداشوق . [ ش َ ] (ع مص ) بستن طناب را به میخ و استوار کردن و آویختن : شاق الطنب الی الوتد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بستن طناب را به میخ و محکم کردن آن را (از باب نصر). (ناظم الاطباء). || برپای کردن مَشک را به دیوار: شاق القربة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الا