شویبلغتنامه دهخداشویب . [ ش َ وِی ْ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان و دارای 800 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
سوپ داغhot soupواژههای مصوب فرهنگستانپلاسمایی متشکل از کوارک و گلوئون و فوتون و نوترینو و برخی ذرات دیگر که در آغاز پیدایش در تعادل گرمایی بودهاند
سوپ ژلاتینیgelatinous soupواژههای مصوب فرهنگستانمحلول آبی نسبتاً غلیظ که حاوی موادی با قابلیت تبدیل به ژلاتین است
سوبلغتنامه دهخداسوب . [ ] (اِ) آب . (ناظم الاطباء). بزبان خوارزمی آب را گویند. (فرهنگ رشیدی ). رجوع به سوپ شود.
سیوبلغتنامه دهخداسیوب . [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ سیب . (دهار) (اقرب الموارد). || مال پنهان کرده در زمین ، سیب یکی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شوبلغتنامه دهخداشوب . (اِ) دستار. مندیل . (برهان ) (آنندراج ). دستار. شبوب و شکوب نیز گفته اند. (سروری ). دستار. (فرهنگ جهانگیری ). روپاک . عمامه . (یادداشت مؤلف ) : سر برهنه که تا نهد به سرم شوب دربسته ٔ چو خرمن خویش . سوزنی .||
تشویبلغتنامه دهخداتشویب . [ ت َش ْ ] (ع مص ) نرم راندن . || دفع کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): شوب عنه ؛ دافع و نضح عنه فلم یبالغ. (اقرب الموارد).