کوسهنگریshark watching, shark tourismواژههای مصوب فرهنگستاننوعی طبیعتگَردی که در آن گردشگران به تماشای نحوۀ زندگی و رفتار کوسهماهیها در مناطق خاص میپردازند
شرغ شرغلغتنامه دهخداشرغ شرغ . [ ش َ رَ ش َ رَ / ش َ ش َ ] (اِ صوت ) بانگ بهم خوردن دو چیز. (یادداشت مؤلف ). شرق شرق . رجوع به شرق شرق شود.
شرق شرقلغتنامه دهخداشرق شرق .[ ش َ رَ ش َ رَ / ش َ ش َ ] (اِ صوت مرکب ) نام آواز زدن سیلی های سخت پیاپی . نام آواز کوفتن در بسختی و پیاپی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شَرَق و شرغ شرغ شود.
بی شریکلغتنامه دهخدابی شریک . [ ش َ ](ص مرکب ) (از: بی + شریک ) بی انباز. بی همتا: خدای بی شریک ؛ بی همتا. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شریک شود.
اشراکفرهنگ فارسی عمید۱. شریک قرار دادن؛ شریک کردن کسی را در کاری یا چیزی.۲. شریک دانستن برای خدا و مشرک شدن.